پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

دغدغه اصلی پرهنگ، فرهنگ است. اما به سیاست، اقتصاد، جامعه و... هم سرک می‌کشد.
پرهنگ بیشتر از نوشته‌های خودم پر شده است، هر چند از نوشته‌های دیگران نیز خالی نیست.
ارادتمند؛ علی اصغر جوشقان‌نژاد

تاريخ پرهنگ
آخرین نظرات
عضوی از راز دل

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

آواره عشق ما آواره نخواهد شد


آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز

وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد


آن را که منم منصب معزول کجا گردد

آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد


آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز

وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد


از اشک شود ساقی این دیده من لیکن

بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد


بیمار شود عاشق اما بنمی میرد

ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد


خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر

آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد


مولوی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۶
علی اصغر جوشقان نژاد

از این پس،‌ این پایگاه را از نشانی WWW.PARHANG.IR ببینید.

قبلا راجع به اینکه مرغ همسایه غاز است مطلبی نوشته بودم. این فیلم هم به خوبی از عهده بیان این مطلب بر آمده است. ببینید:

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 25 ثانیه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۲
علی اصغر جوشقان نژاد

آن کلامی که در فیلم‌ها بین بازیگران رد و بدل می‌شود، دیالوگ نیست، مکالمه است. وقتی با کسی صحبت کرده‌ایم، با او دیالوگ نداشته‌ایم و...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۰۰
علی اصغر جوشقان نژاد

عمل جراحی مقام معظم رهبری و بازیابی سلامتی ایشان، در درون خودش یک عملیات موفق رسانه‌ای نیز داشت. الان که همه ما مطمئن هستیم یک عمل ساده و موفقیت آمیز بر روی ایشان انجام شده است و اکنون حال عمومی ایشان مناسب است، بی بی سی شروع به شایعه پراکنی کرده است


اما تصور کنید اگر صبح روز دوشنبه، رسانه ملی به جای این که این خبر را پخش کند، از کنار آن می‌گذشت چه اتفاقی می‌افتاد. عموم مردم از این موضوع بی‌اطلاع بودند و رسانه ملی نیز موضوع را با سکوت برگزار می‌کرد. ناگهان:


دوشنبه:


بی بی سی

بی بی سی:

شنیده شده است آیت الله خامنه‌ای صبح امروز در یکی از بیمارستان‌های دولتی تهران تحت عمل جراحی قرار گرفته است. هنوز هیچ یک از منابع رسمی این خبر را تأیید نکرده‌اند اما منابع آگاه گفته‌اند که عمل جراحی آقای خامنه‌ای به دلایل امنیتی اعلام نخواهد شد. در زمان فوت آیت الله خمینی نیز این مسئله با چند ساعت تأخیر به اطلاع مردم رسید و همین موضوع گمانه‌زنی ها را در مورد وضعیت فعلی آیت‌الله خامنه‌ای گسترش داده است. به همین منظور گفتگو کرده‌ایم با دکتر حکیم‌نژاد تا به عنوان متخصص، نظر ایشان را نسبت به روند تغییر سلامتی آیت‌الله خامنه‌ای در چند سال گذشته بشنویم....

گوینده بی بی سی

دکتر حکیم‌نژاد: در سالیان گذشته، آقای خامنه‌ای می‌توانستند روی زمین بنشینند، سخنرانی‌های طولانی‌تر داشتند، تراکم کاری‌شون بیشتر بود اما الان شما مدت‌هاست که یک تصویر از روی زمین نشستن ایشون ندیدید. احتمالاً حکومت دوست نداره این موضوع رو بگه،‌ اما خب وضعیت سلامتی ایشون در سال‌های اخیر به طور واضحی افت کرده و این برای جامعه پزشکان کاملاً مشخصه. الان وضع آقای خامنه‌ای به نوعی نیست که بتونن مثل قبلاً کار کنن و این چیزی است که باید بپذیریم.

وی او ای

وی او ای:

[آیت الله] خامنه‌ای صبح امروز تحت یک عمل جراحی قرار گرفت. گفته می‌شود این بیماری به دلیل افزایش فشارهای عصبی ایشان در یک سال بعد از احمدی‌نژاد است. همین خبر باعث شده است تا هزاران نفر از مخالفان حکومت ایران در مقابل سفارت‌خانه این کشور در فرانسه تجمع کنند. (پخش تصاویری از جمعیت 50 نفری در مقابل سفارت ایران در فرانسه)


سه‌شنبه:

بی بی سی

بی بی سی:

آخرین خبر رسمی که در مورد آیت‌الله خامنه‌ای از طرف حکومت ایران منتشر شده است، مربوط به یکشنبه است. در این روز، آقای خامنه‌ای بیش از نیم ساعت سخنرانی نکردند. پس از اوج‌گیری شایعه بیماری ایشان، حکومت هیچ عکس‌العمل رسمی نشان نداده است و هنوز این مسئله را تکذیب نکرده است.

گفته می‌شود عمل جراحی ایشان حدود چهار ساعت طول کشیده است. بعضی پایگاه‌های خبری از ابتلای آقای خامنه‌ای به سرطان خبر می‌دهند. در این رابطه گفتگو می‌کنیم با دکتر حکیم‌نژاد متخصص بیماری‌های داخلی...

دکتر حکیم‌نژاد: بیماری سرطان رو از روی فیلم و تصویر نمی‌شه تشخیص قطعی داد و نیاز به آزمایش داره. اما نشانه‌های ظاهری هم در سرطان هست که می‌شه از روی اون بیماران سرطانی رو با حدس شناسایی کرد. مثلاً یکی از مهم‌ترین نشانه‌ها، تغییرات رنگ پوست هست. شما اگر به رنگ پوست آقای خامنه‌ای در تصاویر و عکس‌های یک سال اخیر نگاه کنید و اون رو با تصاویر مثلاً هفت هشت سال قبل مقایسه کنید، می‌تونه نشون بده که ایشون دچار این بیماری شدن یا نه. البته بهتره که از تصاویری برای مقایسه استفاده کنید که توسط حکومت دستکاری نشده باشه و تغییر رنگ داده نشده باشه. اما به هر حال یکی از نشانه‌های مهم بیماری سرطان تغییر رنگ پوست هست. یکی دیگه البته درد هست. درد در هر جای بدن می‌تونه نشانه سرطان باشه. خستگی هم یکی از نشانه‌های سرطان هست. افرادی که دائماً خسته هستند یکی از نشانه‌های سرطان رو دارند. در مورد آقای خامنه‌ای اگر من بخوام تطبیق بدم، می‌تونم بگم درد ایشون رو که ما حس نمی‌‌کنیم تا تشخیص بدیم. اما به دلیل تغییر وضعیت نشستن ایشون می‌شه تشخیص داد که دچار درد هستند. از طرف دیگه کوتاه شدن دیدارهای ایشون که مثلاً نیم ساعت بیشتر دیدار نمی‌کنن و این که تعداد دیدارهاشون در هفته کاهش پیدا کرده، می‌تونه نشانه خستگی باشه. البته برای تشخیص قطعی سرطان باید از طریق آزمایش اقدام کرد.

وی او ای

وی او ای:

عصر دیروز، تصویری از آقای خامنه‌ای بر روی تخت بیمارستان به بیرون درز کرد. انتشار این تصویر، حکومت را در شوک فرو برده است و توانایی عکس‌العمل به این موضوع را از ایشان گرفته است.

مقام معظم رهبری روی تخت بیماری

مخالفان حکومت ایران، خود را برای شرایط بعد از مرگ خامنه‌ای آماده می‌کنند. به گفته دکتر سازگارا، گروه‌های مختلفی داخل ایران شکل گرفته است و در حال بررسی بهترین شیوه حکومت بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی هستند. گروه های ضد رژیم در خارج از ایران هم در حال بررسی شیوه های اداره موقت ایران پس از مرگ آیت الله خامنه‌ای هستند.

نوری زاد و سازگارا


چهارشنبه:

بخش خبری 20:30


مجری بیست و سی

یک بیماری ساده و این همه سر و صدا!

چند روزی هست که شبکه‌های بیگانه، از یک موضوع ساده یک سوژه خبری ساختن و سعی می کنن جو رسانه ای رو بر علیه مردم ایران تحریک کنن. همه ماجرا از این قراره که صبح روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب به دلیل عارضه پروستات در یک بیمارستان دولتی تحت عمل جراحی قرار گرفتند. این عمل که نیم ساعت بیشتر طول نکشید، بدون بیهوشی بود و یک عمل خیلی ساده به حساب می اومد. اما شبکه های ضد انقلاب، کار رو به جایی رسوندن که مخاطبان خودشون هم از این همه دروغ بافی تعجب کردند. بی بی سی با بررسی عکس‌های رهبر معظم انقلاب سعی کرده متوجه بشه ایشون چه بیماری دارند. وی او ای هم پا رو فراتر گذاشته و سعی می‌کنه برای آینده ایران تصمیم بگیره.

اما برای اطمینان شنوندگان عزیز از وضعیت سلامت مقام معظم رهبری، تماس تلفنی گرفتیم با دکتر مرندی، رئیس تیم پزشکی مقام معظم رهبری....

مقام معظم رهبری روی تخت بیماری


بخش خبری 21:00

هیچ اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند.


پنج شنبه:
بی بی سی

بی بی سی:

آیت‌الله خامنه‌ای فوت کرد. این خبری است که امروز در شبکه های اجتماعی پیچیده و روز به روز گسترده تر می شه. گفته می شه نیروهای سپاه پاسداران از صبح امروز به طور غیرعادی در شهر رفت و آمد می کنند. هنوز هیچ منبع رسمی این خبر رو تأیید نکرده است. در واقعه مرگ آیت‌الله خمینی نیز هیچ کدام از منابع رسمی، تا صبح روز چهاردهم خرداد و پس از انتخاب رهبر بعدی، خبر فوت ایشان را تأیید نکردند.

وی او ای

وی او ای:

با گسترش خبر مرگ [آیت الله] خامنه‌ای، فضای تهران امنیتی شد. خودروهای نظامی سپاه و بسیج در رفت و آمد گسترده هستند. عده زیادی از مردم در حال تدارک برگزاری راهپیمایی اعتراضی به منظور تغییر رژیم هستند.
گفتگو می‌کنم با امید از تهران:
امید الان کجا هستی و وضعیت اونجا چطوره؟
من از میدان انقلاب با شما صحبت می کنم. یک شادی عجیبی در مردم دیده می شه. عده زیادی الان جمع شدن میدان انقلاب و قراره از همینجا راهپیمایی رو شروع کنن...


***
خبر مرگ بی بی سی، وقتی به گوش ما می رسد که رسانه ما مثل عملکرد خوبی که در ماجرای عمل مقام معظم رهبری داشت، به موقع و شفاف اخبار را به اطلاع مردم برساند. اینطور که باشد، دست و پا زدن بی بی سی و وی او ای بی اثر است.
البته وقتی می گوییم رسانه ما، نه یعنی فقط صدا و سیما، که صدا و سیما در بعضی موارد تحت نظر شوراهای بالادستی عمل می‌کند و آن شوراها به او اجازه عمل نمی‌دهند. گاهی هم بقیه رسانه‌ها به خوبی پای کار نمی‌آیند. آخر سر هم ما می‌شویم دنباله‌رو خط خبری بیگانه. اما الان آنها دنبال ما هستند و هیچ حرفی برای زدن ندارند.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۵۹
علی اصغر جوشقان نژاد

1. تردید

پیاده مشغول قدم زدن در بیابان‌های اطراف کوه خضر شدیم. پسر تازه جوان، از سنگینی سینه‌اش گفت: از علاقه‌ای که بین او و یکی از خانم‌های هم‌کلاسی ایجاد شده است.

از تناسب نداشتن آن فرد با خودش اطلاع داشت. از آفات این نوع ازدواج کمابیش آگاه بود. می‌دانست شرایط ازدواج را به هیچ وجه ندارد. بنابراین خودش به این نتیجه رسید که باید این رابطه‌ی یک طرفه را قطع کند و این کار را نیز با سرعت انجام داد.

در این گفتگو، من بیشتر از آن که حرفی بزنم، حرف‌هایش را شنیدم و او خودش به نتیجه رسید.

همکار نامحرم

2. تردید در یقین

همه چیز از یک تلفن شروع شده بود و حالا تمام ذهن پسر را به خود مشغول کرده بود. کنکور پسر به خاطر همین دل مشغولی خراب شد. بعد از مدت طولانی دوستی، پدرش تازه فهمیده بود، آن هم به خاطر آنکه پسر حرف ازدواج را پیش کشیده بود.

پدر مخالف بود. همین مخالفت هم در نهایت توانست پسر را به جایی برساند که موضوع را فراموش کند. پسر خیلی اذیت شد تا قبول کند و موضوع را فراموش کند. حالا این که واقعاً فراموش کرده یا فقط سکوت می‌کند، خدا می‌داند.


3. ترقین

در محل کار با هم در یک اتاق بودند و همین مقدمه‌ی علاقه بین آنها شده بود. خودش پسر مقیدی بود و سعی می‌کرد احساسی تصمیم نگیرد. اما به شدت معتقد بود این خانم به درد زندگی مشترک می‌خورد.

با اصرار او، بالاخره خانواده راضی شدند برای خواستگاری اقدام کنند. اما بعد از اولین جلسه، نظر جمع خانم‌های خانواده منفی بود. بعد از اندکی مقاومت، او هم راضی شد که قید این رابطه را بزند. خوشبختانه محل کارش هم عوض شد و همه چیز را تمام کرد.

جدا کردن نامحرمان

4. یقین در تردید

چشم فامیل، زیاد به فامیلش می‌افتد. همین چشم تو چشم شدن‌ها هم گاهی به علاقه‌مندی می‌انجامد. پسر جوان هم به همین دلیل عاشق دخترعمویش شده بود.

مشورت کرد. دانست که معیارهای آنها برای زندگی موفق با هم متفاوت است. دختر عمو به شدت به دنبال کسب یک شغل مناسب است و پسر عمو اولویت اول زن را خانواده‌اش می‌داند و از سر و کله زدن همسرش با نامحرم رنج می‌برد.

با این همه، نتوانست جلوی دلش را بگیرد. خانواده را به خط کرد تا به خواستگاری بروند. جلسه اول، جلسه دوم، جلسات بعدی، مشاوره و... هنوز هم نتوانسته‌اند تصمیم بگیرند.

پسر جوان از اینکه حرف عقل و نتیجه مشورت را زیر پا گذاشته دلخور است و به دنبال یک راه حل.

سفره

5. یقین

پسر بچه‌ای بیشتر نیست. به لطف گوشی هوشمند و نرم‌افزارهای ارتباطی‌اش با یکی دو تا دختر دوست شد. بعد از مدتی کارش با یکی از آنها بالا گرفت و به بحث ازدواج رسید. به هیچ وجه شرایط ازدواج را نداشت اما اصرار پسر و دختر در هر دو خانواده، آنها را مجبور به پذیرش فرایند خواستگاری کرد.

خواستگاری بیشتر به صورت نمادین و ظاهری برگزار شد. «علف» و «بزی» همدیگر را می‌خواهند و بقیه هم این را می‌دانند. فقط سعی دارند ظاهر را درست کنند.

هر چند دختر و پسر شرایط حداقلی ازدواج را ندارند و مناسب هم نیستند،‌ اما این ازدواج اتفاق خواهد افتاد.

ازدواج

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۹
علی اصغر جوشقان نژاد

این نوشته، برای بیش از 10 سال قبل است. بازنشر می‌دهم به عنوان مقدمه برای نوشته‌ای که به زودی منتشر می‌شود.


چادر


1. آیا؟

باز ایستاد و ساکش را زمین گذاشت. چادرش را مرتب کرد و نفسی تازه نمود. ساک را با دست دیگرش برداشت و راه افتاد. وقتی به پشت سرش رسیدم سرم را روی کتابم انداختم و سعی کردم وانمود کنم که هیچ توجهی به دنیای پیرامونم ندارم. چند قدمی که از او گذشتم نیم نگاهی به پشت سرم انداختم. باز هم ساکش را زمین گذاشته بود تا استراحت کند. نمی دانستم چه بکنم. فاصله ما به خاطر سرعت من و توقفهای او بی اختیار رو به افزایش بود. در دلم بود که برگردم اما شک و دودلی مثل خوره به جانم افتاده بود. بی‌اختیار سرعتم را کم کردم و بیشتر اندیشیدم. اگر او هم برخوردی از روی بی‌اعتمادی با من داشت و من را سنگ روی یخ می‌کرد چه؟ یادم آمد آن شب را. به پیرمرد گفتم: «پدر جان! اجازه بده کمکت کنم، بارت سنگین است و هوا هم سرد است.» وای که پیرمرد چه نگاه با ترس و پر سوالی به من انداخت. بعد با عجله گفت: «نه! خیلی ممنون.» و راهش را کج کرد و رفت. از او بدتر آن پیرزنی بود که وسط خیابان داد و بیداد راه انداخته بود. هرچه می‌گفتم «حاج خانم من که چیز بدی نگفتم، فقط خواستم زنبیلتان را بگیرم و کمکتان کنم.»، باز هم سر و صدا می‌کرد و می‌گفت: «این همه آدم دیگر هست. برو به آنها کمک کن.»
دوباره برگشتم و به عقب نیم نگاهی انداختم. خدایا خیرخواهی هم برای ما شده بدبختی. یکی نیست به ما بگوید تو را چه به کمک به خلق‌الله.
حالا دیگر حدوداً ده قدم با من فاصله داشت و به سختی ساک را از زمین بلند کرده بود و حرکت می‌کرد. اندکی به سرعتم افزودم تا آخرین فرصت تفکر را به خودم داده باشم. یاد داستان حضرت موسی افتادم که به دختران حضرت یعقوب کمک کرده بود. حتماً حضرت موسی هم آنوقت مثل ما جوان بوده. تقریباً مصمم شدم که باید کمکش کنم. ایستادم و نیم نگاهی به پشت سرم انداختم، ساکش را از روی زمین بلند کرد و حرکت کرد. نگاهم را به سمت جلو چرخاندم. از آنهمه راهی که باید می‌آمدیم تا به اتوبوسها برسیم حالا دیگر فقط چند متری باقی مانده بود و من آنقدر دیر تصمیم گرفته بودم که حالا دیگر نمی‌توانستم کاری بکنم. قبل از اینکه برگردم و پشت سرم را ببینم. چیزی از کنارم رد شد. چند قدم جلوتر ایستاد و ساکش را زمین گذاشت. چادرش را مرتب کرد و نفسی تازه نمود. ساک را با دست دیگرش برداشت و راه افتاد.

 

2. اگر!

مادر یک بچه شیرخواره را بغل کرده بود و سعی می‌کرد او را ساکت کند. بنابراین تمام وسایل را باید دختر می‌آورد. با یک دست ساک بزرگشان را به سختی بالاتر از سطح زمین نگه داشته بود و با دست دیگر چند پاکت سنگین را حمل می‌نمود. چادرش را هم به سختی کنترل می‌کرد. تا چند قدم عقب‌تر از من آمدند و ایستادند. باز همان خاطره هفته گذشته در خاطرم آمد. چه کنم خدایا؟! بلندگوی ایستگاه خبر نزدیک شدن قطار را اعلام کرد. همه به جنب و جوش افتادند تا به سکو نزدیک شوند، و من نمی‌دانستم چه بکنم. آیا بروم؟ قبل از اینکه تصمیم مناسبی بگیرم، مرد حدوداً چهل ساله‌ای به آنها نزدیک شد و پاکتها را از دختر گرفت. مادر و دختر هر دو تشکر کردند. بعد از چند لحظه پسر جوانی - که تقریباً هم سن و سال من بود - آمد و ساک را هم گرفت، یکی‌شان تشکر کرد و دیگری شاید سری تکان داد. دیگر چیزی نمانده بود جز بچه که دیگر حالا تقریباً ساکت شده بود.

 

3. باید!

پدر پتوی بچه را محکم دور او پیچید و با دست دیگر پاکت سبکی را از روی زمین بلند کرد و خود را به دختر و مادرش رساند. قطار آمده بود و چمدان سنگینی که در دست دختر بود سرعت آنها را کم کرده بود. ای خدا باز هم همان ماجرا، دیگر برایم به یک سریال تبدیل شده. این قسمت چه می‌شود؟ قسمت بعد چه خواهد بود؟ این بار دیگر تامل نکردم، به سمت آنها رفتم و چمدان آنها را گرفتم. پدر و مادر تشکر کردند. دختر ساک مادرش را گرفت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۴۵
علی اصغر جوشقان نژاد

غرض گشودن قفل سعادت است به جهد

چه فرق گر زر سرخ و گر آهن است کلید؟


سفره ساده

پروین اعتصامی



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۵
علی اصغر جوشقان نژاد

پرهنگ

کیفی خالی از غریبه، پر از فرهنگ

نوشت افزار


به مناسبت نزدیک شدن به سال تحصیلی و ایام خرید نوشت افزار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۱۹
علی اصغر جوشقان نژاد

در وبلاگ «بنده» (البته منظورم وبلاگ ایشان است) مطلبی راجع به موضوع امنیت اطلاعات دیدم. درک بسیاری از افراد از موضوع جاسوسی های شرکت های نرم افزاری از اطلاعات ما اشتباه است. این روش جاسوسی را من «جاسوسی اجتماعی» نام گذاشته ام. متن زیر به نحوی این موضوع را توضیح داده است. مثال های دیگری نیز می توان به آن افزود. نکات دیگری نیز هست که در این متن نیامده اند. اما فضای کلی متن درست است. در ادامه مطلب آن را بخوانید:

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۰
علی اصغر جوشقان نژاد