علی آباد روستایی است در ۳۰ کیلومتری نیشابور که۳۰-۴۰ خانوار بیشتر ساکن ندارد.این جمعیت اندک هم همگی (به جز یک خانواده) با هم فامیل هستند.
چندی پیش که به آنجا رفته بودیم، با پیرمردی از ده هم صحبت شدم و از راه و رسم زندگی مردم جویا شدم. پیرمرد (با زبان شوخی) می گفت، صورت هر زنی که از اینجا رد شود را می بوسم. و این را کنایه از فامیل بودن همه با هم می گرفت. چنین جمعیت کمی که سالهاست با یکدیگر زندگی می کنند و فضای بسته ای دارند (به طوری که هر غریبه ای به شدت انگشت نما می شود) باید فرهنگ ناب سنتی و دست نخورده ای داشته باشند. اکثر ازدواج ها هم در داخل روستا اتفاق می افتد و اگر ازدواجی بیرون از محیط روستا باشد، - معمولا- باعث کوچ زوجین از روستا خواهد شد. بنابراین نسل های جدید هم باز با همان فرهنگ گذشته بزرگ می شوند و به این ترتیب بقای فرهنگ گذشته تضمین می شود.
اما فرض دیگری در مسئله وجود دارد که بقای فرهنگ سنتی را تهدید کرده است. آن روستا چند سالی است که دارای نعمت برق شده است. قبل از آن آب لوله کشی (به برکت انقلاب اسلامی) به روستا رسیده بود و چند سال بعد، اهالی روستا شب ها را زیر نور چراغ های برقی زندگی می کردند. اما تأثیر برق بر همه شئون زندگی آنها گذاشته شد.
علی آباد تنها 2 کوچه (یا خیابان) دارد. با این جمعیت و وسعت کم، باید انتظار سکوت غیر قابل وصفی را از آنجا داشته باشیم. انصافا هم تا قبل از آمدن برق اینگونه بود. اما حالا که سالیانی از آمدن برق می گذرد، وقتی در این کوچه ها راه می روی، لااقل یک صدا به گوش می رسد: صدای تلویزیون (اگر صدای خواننده های زن از کامپیوترها و VCDها بلند نباشد.)
قبلا اهالی روستا (حتی آن اوایل که برق دار شده بودند) سادگی و صفای مثال زدنی داشتند. زنها، هر چند حجاب شرعی را کاملا رعایت نمی کردند اما حجب و حیای روستاییان را به خوبی یادت می دادند. لهجه و کلماتی که استفاده می کردند، همه از سرچشمه غنی و سالمی نشأت می گرفت و جوان ترها حتی اگر دانشجو می شدند، باز هم فضای روستای خود را می پسندیدند.
حالا که سالهاست برق به روستا رفته است و پشت سر برق، تلویزیون جای خود را باز کرده، تغییرات آشکار و پنهان زیادی هم اتفاق افتاده است. زنان جوانتر روستا، با سر و وضعی کاملا سنتی بیرون می آیند، اما آرایش کرده و ابرو برداشته. غلظت لهجه نیز در کلام کوچکترها کم شده است. حتی کلمات معروفی که همه جای کشور به هنگام پخش یک برنامه طنز جا می افتد، اینجا هم بر سر زبانهاست (حالا که شبهای برره پخش می شود، با لهجه نیشابوری به ما می گویند از خودتان خوش آمدن در وکردید). جوانترهایی که روزها را در شهر سپری می کنند، و حتی آنهایی که سی چهل سالی را در روستا گذرانده اند از همه چیز روستا انتقاد می کنند. از وضعیت کشاورزی، از وضعیت قطع برق های گاهی به گاهی. از نبود امکانات بهداشتی و از خیلی چیزهای دیگر که بتوان به نحوی از آن انتقاد کرد. و تمام اینها به برکت تلویزیون است که با این سرعت توانسته است در این جمع رخنه کند و فرهنگ سنتی را از درون تهی کند.
*
من روستایی را مثال زدم که بتوانم تغییر فرهنگ به وسیله تلویزیون (و تکنولوژی) را نشان دهم. اما ذهن بیشتر ما این تغییر فرهنگ را خیلی منفی نمی داند. زیرا یک طرف آن فرهنگی روستایی است که ذهنیت خوبی در مورد آن وجود ندارد و طرف دیگر فرهنگی مبهم است که بدی آن اثبات نشده است.
اما نیک بنگرید: اگر سمت اول (که مورد حمله قرار می گیرد) فرهنگ ناب اسلامی ایرانی باشد (حتی اگر سمت دیگر همان فرهنگ مبهم بماند) آیا این تغییر تدریجی ولی سریع فرهنگ، خطرناک نیست؟
این تغییرات در همه فرهنگ های سنتی در همه جهان صورت می گیرد و این یکی از مفاهیم جهانی شدن است. همچنان که مفهوم «رسانه، پیام است»
*
مطمئن باشید که نمی توان اثرات مثبت برخی از تغییرات را نادیده گرفت. اما آیا تغییرات مثبت آنقدر ارزش دارند که تبعات منفی را به خاطرشان بپذیریم؟ و آیا راه دیگری برای رسیدن به آن تغییرات مثبت نیست؟
یا حق
امضاء: سید علی ثاقب
و اما بعد:
می دانید که جواب سلام واجب است؟ پس هر کجا که هستید، همین الآن سلامی به علی بن موسی الرضا بدهید... امام واجباتش را انجام می دهد
التماس دعا