دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم، ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی؟
ز درون بود خروشم، ولی از لب خموشم،
نه حکایتی شنیدی، نه شکایتی شنودی
خیال می کردم چهار سال خیلیه؛
اما هیچی نبود...
امضاء: سیدصالح