از رفتار من عصبانی نشو. حالم خیلی بد است. احساس می کنم که دارم به یک حیوان تبدیل می شوم. به آنچه می کنم اعتقادی ندارم. از دستورات اطاعت می کنم تا در چشم دوستانم مثل دخترها نباشم.
هرگز نخواهی فهمید که با تفنگ آماده شلیک وارد خانه ای شدن که ده بچه و زن و پیرمرد در آن هستند، به عربی فریاد زدن و هوار کشیدن که هیچکس از جایش تکان نخورد یعنی چه.
مادر همین چند ماه پیش من شاگرد مدرسه بودم. پسری مثل خمیر نرم. حالا مثل دژخیم ها شده ام.
فرمانده رو به من فریاد می زند که آشپزخانه را بگردم. سطل ها و قابلمه ها را به هم می ریزم، کیسه های شکر و آرد را بر می گردانم تا ببینم داخلشان هفت تیر یا بمب دستی نباشد.
صدای به زمین افتادن اشیاء تزئینی باعث می شود دل آشوبه بگیرم. از گوشه ای پسری با چشمان درشت پر از نفرت نگاهم می کند. می دانم اگر من به جای او بودم برای تمام عمر از سربازان یهودی متنفر می شدم. من هم اگر می دیدم که مادرم یعنی تو در حالی که عده ای خانه ات را زیر و رو می کنند، مجبور می شوی همان جا روی فرش بنشینی و سرت را بر زمین بگذاری و از ترس بلرزی همه آنها را می کشتم.
اگر یک بار دیگر مجبور شوم سلاح به دست پا به خانه ای بگذارم سرپیچی می کنم. مادر! عصبانی نشو، به زندان می روم.
می دانم که در نبردی برابر، یک مرد مقابل یک مرد، حاضرم زندگی ام را بدهم. اما نمی توانم ببینم که کمدها را سرنگون می کنم، دیوارها را می شکافم، پیرها را وادار به نشستن روی زمین می کنم. استفراغم می گیرد. از خودم متنفرم. من دیگر من نیستم. با دو هم اتاقی ام که در یک گروه هستیم و آن ها هم مثل من احساس می کنند پنهانی صحبت کردم.
پیرزنی به صورت یکی از آنها تف انداخته بود. او بعد گریه کرد. سرش را توی کیسه خوابش کرد. فقط شنیدم که مثل بچه ها هق هق گریه می کند...
حالا اگر تصمیم گرفتم که از دستورات اطاعت نکنم و به زندان افتادم تو منظورم را می فهمی.
از نامه یک سرباز اسرائیلی به مادرش
به نقل از کتاب فلسطین بهار 1381 به روایت اینترنت
ترجمه فیروزه مهاجر و سحر سجادی
***
رسممان این نبوده و از این پس هم نخواهد بود. اما چند وقتی است مسئله فلسطین و صهیونیسم برایمان بیشتر واضح شده و هر چه که جلوتر می رویم، ابعاد تازه ای از آن پیش رویمان گشوده می شود. داستان از سینما،سرزمین موعود شروع شد و بعد حزب الله لبنان و دکتر عباسی و ادواردو و آخر از همه هم حاج سعید. خطر صهیونیزم بین الملل را همگی باید جدی بگیریم.
رسممان این نبوده و از این پس هم نخواهد بود. از وقتی بچه های مهرآب بزرگ شده اند و هر کدام برای خود وبلاگ شخصی به راه انداخته اند خیلی چیزها عوض شده (از جمله اخیرا قالب همینجا!!). چند هفته ای است طاهای عزیز در خانه جدیدش انتفاضه و عملیات استشهادی را چند نوبت و از چند زاویه برایمان روایت کرده است و بین خودمان که صحبتش بود دنبال لحنی جدید و زاویه ای نو می گشت.
آنچه در بالا آمد را- بماند که از کدام سایت ضاله اقتباس کردم و نویسنده اش به کدامین قصد وغرض سیاسی این متن و یا کلا این کتاب را مورد التفات قرار داده بود- حرف نویی دیدم که کمتر به آن پرداخته ایم. هر چند که نویسنده متن دائما سعی کرده سرباز اسرائیلی را موجودی دل رحم! و احساساتی! بنمایاند و به خواننده بقبولاند که تمام وحشیگری ها و حیوان صفتی های غاصبین فلسطین، از روی اکراه و بی میلی است!!!
به یاد آن رفیق شفیق افتادم که در مورد فیلمهای سینمایی صهیونیستی اینگونه اظهار نظر می کرد: فیلم یهودی خیلی قشنگی بود. اما من دیگه از این جهود بازیهاشون خسته شدم!
اما با این حال زاویه نگاه نویسنده به داستان تجاوز و اشغالگری و بیان واقعیات بدون دخیل کردن احساسات صورتی دخترانه و آزاد گذاشتن ظاهری ذهن مخاطب برای نتیجه گیری دلخواه از متن نکاتی است که جا دارد همگی از این سرباز اسرائیلی یاد بگیریم!
تمرین شماره 1 برای کار در خانه: جای سرباز رژیم اشغالگر قدس را با یک سرباز اشغالگر آمریکایی در بغداد عوض کنید و متن را بازنویسی نمایید.(بارم 2 نمره)
تمرین شماره 2 برای کار در خانه: جای سرباز رژیم اشغالگر قدس را با یک سرباز اشغالگر ارتش بریتانیای کبیر (نگفتم انگلیس که به بعضیا بر نخوره) در بصره عوض کنید و متن را دوباره بازنویسی نمایید.(بارم2 نمره)
امضاء: سیدصالح