باران آمد
باران دیشب آمد
دانه هایی که برای کبوترها ریخته بودم خیس شد
دبه های نفتمان هم خیس شد
اما نفتی توی آنها نبود
چند روز است که نفتمان تمام شده
بابا پول ندارد که نفت بخرد
سردمان است
بیرون هوا سرد است
توی خانه هم سرد است
اما همه از یک خانواده گرم صحبت می کنند
دیروز از جلوی دانشگاه رد شدم
همه شعار می دادند
بعضی ها هم حرف می زدند
آنها یکدیگر را زدند
آنها آزادی می خواستند
آنهایی که کتک زدند آزاد شدند
آنهایی که کتک خوردند آزاد بودند
آنها آزادی را فقط برای خودشان می خواستند
الآن همه آزادند
اما بابای من می ترسد که به زندان برود
بابا بدهکار است
مامان بابا را دوست دارد
روزها که بابا می رود کارگری مامان گریه می کند
مامان عکس امام را می بوسد و گریه می کند
عکس آقا را هم می بوسد
عکس علی را هم می بوسد
علی برادرم است
علی توی جنگ کشته شده
جنگ خیلی سال پیش بود
الآن غنیمت هایش هم تقسیم شده
حالا باید از اول شروع کنیم
جنگ خیلی سال پیش بود
اما مبارزه هنوز هم هست
دیروز از جلوی دانشگاه رد شدم
آنها آزادی می خواستند
آنهایی که آزادی می خواستند آزاد بودند
حالا ما باید از اول شروع کنیم
همه چیز را از بین برده اند تا آزاد باشند
هر چیزی که علی ساخته بود را خراب کردند
حالا باید از اول شروع کنیم
ما عدالت می خواهیم
عدالت که باشد آزادی هم عادلانه تقسیم می شود
حالا ما باید از اول شروع کنیم
اینبار آنها را راه نمی دهیم
آنها همه چیز را برای خودشان می خواهند
حالا باید از اول شروع کنیم
عکس امام را می بوسم
عکس آقا را هم می بوسم
عکس علی را هم می بوسم
علی بعضی وقتها به من سر می زند
وقتی علی می آید باران هم می بارد
دیشب باران آمد
امضاء: تاقب