در دو شب از شبهای قدر، افتخار خدمت در حرم مطهر حضرت معصومه نصیبم شد.
شب اول درون درب شماره 24 ایستاده بودم. این بخش از صحن کاملاً پر شده بود و باید مردمی که زیر انداز همراه داشتند به سمت درب 23 هدایت می کردیم.
شب بعدی داخل صحن بودم تا مسیر رفت و آمد را باز نگه دارم و نگذارم مردم در مسیر، زیر انداز پهن کنند.
برخوردهای متفاوتی می شد. از اینکه با اشاره دست، حرف را بگیرند و عمل کنند، تا اینکه درگیر شوند و به زور حرف خود را به کرسی بنشانند. اکثریت مردم، البته حرف را می پذیرفتند. اما عده ای هم بودند که کار خودشان را می کردند یا حتی برای رعایت نکردن «قانون» آن محدوده، دعوا می کردند.

آنچه در ادامه می آید، دلایلی است که برای این «قانون گریزی» به نظرم رسید. هدفم از ذکر این نکات، نه فقط نقل سختی های اجرای قانون است، بلکه به نظرم می رسد بعضی از ما حواسمان نیست که با رعایت نکردن «حتی یک قانون کوچک» به بی نظمی های بزرگ کشورمان کمک کرده ایم. یک «قانون آبکی» را هم برای این مثالم انتخاب کردم تا راه توجیه را برای دوستان باز بگذارم.
نگاهی به قانون
قانون مورد بحث ما، به تصویب مجلس شورای اسلامی! نرسیده است. سه چهار خادم به صحنه نگاه کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که مثلاً اینجا نباید کسی بنشیند یا کسی نباید از این در وارد شود. رعایت همین قانون کاملاً عملیاتی، موجب برقراری نظم در محدوده اجرای خودش خواهد شد.
اما خود این قانون چند اشکال داشت:
1- ضمانت اجرایی نداشت. یعنی مثلاً اگر کسی حرف ما را نمی پذیرفت و در محل ممنوع می نشست، هیچ کاری از دست ما بر نمی آمد. و اگر هم می آمد، نمی خواستیم شب قدر مردم را خراب کنیم.
2- در قانون جا برای چانه زنی پیش بینی شده بود. می دانستیم که بالاخره بعضی ها حرف ما را نمی شنوند و کار خودشان را می کنند، بنابراین قبل از اینکه به حداکثر جمعیت برسیم، ورود یا نشستن را ممنوع می کردیم. خب مخاطب عادت می کند که با مجری قانون چانه زنی کند، شاید درست شد. ضمن اینکه -بلانسبت شما- کور که نیست، می بیند هنوز جا هست و به همین دلیل مخالفت می کند.
3- شفاف و عمومی تفهیم نمی شد. اگر قبل از رسیدن جمعیت مردمی، مکان های ممنوع را به روشی مشخص می کردیم (مثلا نوار رنگی جلوی آن می کشیدیم) خود به خود خیلی ها می پذیرفتند که اینجا نباید نشست.

از قانون بگذریم:
چه روحیه ای باعث می شود ما با قانون مخالفت کنیم؟
1- فکر می کنیم قانون آمده است تا ما را از چیزی محروم کند. وقتی به بعضی می گفتیم از در شماره 23 حرم وارد شوند، گویی این بخش حرم خیلی با بخش بعدی تفاوت می کند و باید تمام تلاش شان را بکنند تا از فیض اینجای حرم محروم نشوند. بعضی از مخالفت ها از این روحیه بود.
2- فکر می کنیم قانون اساساً برای نهادینه شدن تبعیض وضع شده است. اگر می گفتیم شما داخل نشو، فوراً اشاره می کرد به افرادی که داخل می رفتند و از تبعیض گله می کرد. ولی نمی دید که آنها زیر انداز ندارند و او با زیر انداز و وسایلش قطعاً نیازمند جایی برای نشستن است. به جای اینکه تفاوت خود با دیگران را ببیند، به حداقل شباهت برای اثبات ظالمانه بودن قانون بسنده می کرد.
3- با مخالفت، مخالفیم. وقتی جلوی ورود بعضی را می گرفتیم تا از این در وارد حرم نشوند، می خواستند حرف خود را به کرسی بنشانند. گویی هیچ هدفی نداشته اند جز اینکه در مبارزه ی دو نظر، نظر خود را غالب کنند و پیش خانواده «سربلند» بمانند. می شود گفت: «لجبازی»
4- با یک مخالفت کوچک، شکست می خوریم. دقیق و کامل فکر نمی کنیم که چه اتفاقی افتاده است و چه باید انجام دهیم. همین که می گفتیم از اینجا نه، گویی از حرم اخراجشان کرده ایم. مثلاً می گفتند: «این همه راه اومدیم که توی حرم باشیم». به خاطر همین تصور هم بود که مخالفت می کردند. ولی کافی بود 50 قدم بیشتر بردارند تا به خواسته خود برسند.
5- خود خواهیم. می گفتند من اینجا بنشینم، گور بابای بقیه که سخت شون می شه.
6- خود رأییم. بعضی ها ما را سوال پیچ می کردند تا نهایتاً بپذیرند نباید وارد شوند. حاضر نبودند تجربه و تصمیم افرادی را که به عنوان خادم ایستاده بودند بپذیرند.
7- هر چیزی را وقتی خوب می دانیم که در راستای منافع واضح و زود گذر ما باشد. خادم ها آدم های بدی هستند چون نمی گذارند من اینجا بنشینم.
8- مرگ خوب است، ولی برای همسایه. اگر من اینجا نشسته باشم و دیگران با رفت و آمدشان مزاحم من باشند، خادم ها وظیفه دارند از عبور و مرور جلوگیری کنند. اما اگر دیگران نشسته باشند، من فقط می خواهم یک لحظه از کنارشان رد شوم و مزاحمتی ندارم، پس چرا این خادم ها جلوی من را می گیرند؟
9- فکر می کنیم که حتماً راهی دارد و اگر چانه بزنیم قبول می کنند. البته خیلی وقت ها هم درست فکر می کنیم.
10- حاضر نیستیم چند قدم بیشتر راه برویم. هر کس می خواست جای مناسبی برای نشستن بیابد، باید 50 تا 100 قدم بیشتر راه می رفت. ولی خیلی ها حاضر نبودند برای نظم عمومی، این هزینه را متقبل شوند.
حرف آخر
خیلی از ما وقتی پیش هم می نشینیم از نظم «خارجی ها» تعریف می کنیم و از اینکه چقدر قانون را خوب رعایت می کنند. ولی فراموش می کنیم که رعایت قانون هزینه هایی دارد، وقتی حاضر بودی هزینه هایش را بدهی، جامعه تو هم مثل جامعه آنها «منظم» می شود.
همان شب قدر اول فکر کردم که اگر خود من می آمدم و از ورودم به هر دلیلی جلوگیری می کردم، آیا می پذیرفتم؟ مطمئن نیستم!
شما هم شاید در موقعیت بالا قرار نگرفته اید، ولی مطمئناً همواره با قوانین زیادی در اطراف خود مواجهید. قوانین نانوشته خانه، قاعده های اداره یا محل کار، قانون های راهنمایی رانندگی و...
10 مورد بالا را مثلاً در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی برای خودتان چک کنید و ببینید چقدر قانون گریزید؟
*
این را فراموش نکنم که از نظر اکثر علما «رعایت قوانین مصوب جمهوری اسلامی واجب است». تکرار کنید: «واجب»