پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

دغدغه اصلی پرهنگ، فرهنگ است. اما به سیاست، اقتصاد، جامعه و... هم سرک می‌کشد.
پرهنگ بیشتر از نوشته‌های خودم پر شده است، هر چند از نوشته‌های دیگران نیز خالی نیست.
ارادتمند؛ علی اصغر جوشقان‌نژاد

تاريخ پرهنگ
آخرین نظرات
عضوی از راز دل

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

آیا مردم ما بی دین تر شده اند؟

اشاره به گذشته ای طلایی که در آن فرهنگ دینی در جامعه بروز بیشتری داشته و مردمی دیندار و مقید در آن زندگی می کرده اند، از لابه لای بسیاری از گفتگوها پیدا می شود. خیلی وقت ها می شنویم که «دیگه هیچ کس به فکر دیگران نیست» یا «توجه جوون ها به دین کم شده» یا «مردم قبلا اهل حلال و حروم بودن» یا امثال این جملات و مفاهیم

اما آیا همان طوری که تصور بسیاری از مردم شکل گرفته است، جامعه واقعاً بی دین تر شده است؟

*

ما، معمولا برای آن که سطح «دین» را در جامعه بسنجیم از چه ابزاری استفاده می کنیم؟

  • به گسترش بی حجابی در جامعه نگاه می کنیم.
  • حرام خوری های شاخص مثل اختلاس ها را می بینیم.
  • گران فروشی ها و بی انصافی هایی که در نوسانات اقتصادی پیش می آید را ملاک می گیریم.
  • برخی بی توجهی های رایج شده به حلال و حرام را مورد نظر می گیریم.
  • گسترش روزه خواری علنی و تلاش عده ای برای تظاهر به روزه خواری توجه ما را به خود جلب می کند.
  • به مظاهر فساد در فضای حقیقی و مخصوصا مجازی توجه می کنیم.

و برخی موارد دیگر، مشابه آن چه گفته شد.

اما این نکته ها چقدر «معیار» هستند؟ و اگر معیارند، چقدر «جامع» هستند؟

*

من معتقدم نمی توانیم به آسانی ادعا کنیم جامعه ایران نسبت به مثلا چهل سال پیش، بی دین تر شده است. چه بسا با برخی ملاک ها، بتوانیم خلاف این ادعا را مطرح کنیم. اما چطور می توان در فضای روانی کنونی جامعه و رسانه ها چنین ادعایی را طرح کرد و از آن دفاع نمود؟

*

اگر بخواهیم در مورد میزان ایمان افراد نظر دهیم، امکان پذیر نخواهد بود. چرا که ایمان، امری درونی است و بشری مانند ما، نمی تواند آن را بسنجد و مقایسه کند. اما چیزی که برای ما قابل سنجش و مقایسه است، مظاهر ایمان و اسلام در جامعه است.

در این میان، هرگاه بحث مظاهر ایمان و اسلام در جامعه مطرح می شود، معمولا برخی مظاهر که عمدتا به دو حوزه «عفت ورزی» و «حلال خوری» مرتبط هستند پیش چشم ما برجسته می شوند. اما آیا مظاهر دیگر در جامعه بروز و ظهور ندارند؟ آیا نمادهای مهمتر یا لااقل نمادهایی همسنگ این دو نماد یافت نمی شوند؟

مثلا به این نکات نگاه کنید:

  • جلسات قرآنی ماه مبارک رمضان، هر سال شلوغ تر از سال قبل برگزار می شود. جلساتی که چهل سال قبل وجود نداشته اند.
  • مراسم هایی مثل اعتکاف، سال ها فقط توسط تعدادی انگشت شمار از طلاب برگزار می شد و اکنون جمعیتی چندصدهزار نفری تقاضای حضور در این مراسم را دارند.
  • دفاع از مظلوم که یکی از بزرگ ترین دستورهای اسلام است، در برنامه هایی مانند روز قدس به صورت برجسته و توسط عموم مردم انجام می شود.
  • مقابله با ظالم، حداقل به صورت احساس تنفر از قدرت های استکباری و ابراز آن توسط بخش قابل توجهی از جامعه انجام می شود.
  • شهدای مدافع حرم، از دل همین جامعه به عنوان افرادی شاخص در دین داری دیده می شوند.
  • بی حجاب هایی را که بی دین فرض گرفته بودیم، در برنامه هایی مثل شب های قدر و حتی اعتکاف می بینیم و تصورمان را به چالش می کشند.
  • نمونه های زیادی از کمک رسانی های فردی و دستگیری های خرد از نیازمندان در جامعه دیده می شود
  • بسیج شدن جامعه برای کمک به سیل زدگان یا امثال آن، نماد هم نوع دوستی مردم است.
  • اقداماتی مانند اردوهای جهادی، نشان می دهد که این هم نوع دوستی، در یک مقطع خاص نیست و در طول زمان جاری است.

احتمالا شما هم می توانید به این فهرست مواردی را اضافه کنید. اما هنگامی که می خواهیم در مورد دین جامعه قضاوت کنیم، عمده این نمونه ها را کنار می گذاریم و با نگاه به همان ملاک های اول، جامعه را «بی دین» شده تصور می کنیم.

*

اگر جامعه را بی دین تصور کنیم، بعضی خطاهای خودمان را «در این شرایط سیاه و در این جامعه منحرف» قابل بخشش خواهیم یافت. ضمن این که همواره تصور خواهیم کرد «ما که خوبیم، برو ببین مردم چطورن»

با این حساب، گویا به نفع مان است که جامعه را بی دین تر از واقعیت تصور کنیم. این طور نیست؟

*

بعد از تحریر: همکار خوبم آقای حمیدرضا حسن پور طی یادداشتی روی این مطلب، بررسی های علمی صورت گرفته در مورد دین داری ایرانیان از دهه 50 تا کنون را بررسی کردند. بخوانید: +

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۸:۰۱
علی اصغر جوشقان نژاد

رئیس جمهور دستور لغو آزمون استخدامی را صادر کرد تا از استیفای حقوق زنان اطمینان حاصل شود. در این آزمون، اکثر سهمیه برای مردان در نظر گرفته شده بود و سهمیه زنان برای استخدام بسیار اندک بود. + ایشان همچنین در گفتگوی زنده تلویزیونی خود به مناسبت شروع سال پایانی دولت، به این موضوع اشاره کرد:

اخیراً دیدم یک چارچوبی برای استخدام منتشر شده و نحوه این اعلامیه به گونه‌ای بود که فقط بدنبال جذب افراد تحصیل کرده پسر است که در دولت بیان کردم که فرقی وجود ندارد و فقط  شایسته‌سالاری مهم است، البته ممکن است یک شغلی باشد که خانم‌ها اصلاً مایل نباشند و یا مناسب با شرایط جسمی‌شان نباشد اما در جایی که هر دو جنسیت می‌توانند فعال شوند چرا باید  نسبت به خانم‌ها ظلم شود؟ اگر تفاوتی وجود دارد چرا دختر خانم‌های ما دانشگاه بروند و تحصیل کنند؟ این از افتخارات کشور مان  است که در دانشگاه‌ها و در میان نخبگان این همه دختر خانم‌ها فعال هستند.

شعار شایسته سالاری و ظلم نشدن به خانم ها، شعار زیبایی است. تحصیل خانم ها نیز از افتخارات کشورمان است. اما شناخت آسیب های اجتماعی، و جرأت مقابله با ریشه های آن چیزی است که با شعار و افتخار حاصل نمی شود.

اسلام، نان آوری را بر عهده مرد گذاشته است. جامعه نیز همین توقع را از مردان دارد. هنگامی که فرصت های شغلی را در اختیار زنان می گذاریم، هر چند به ظاهر، از حقوق ایشان طرفداری کرده ایم، اما در واقع جامعه را با مشکل «نان آوران بیکار و نان خوران شاغل» مواجه کرده ایم. از دیگر سو زنان شاغل، به طور عمده از ازدواج باز می مانند. زنان متأهل شاغل نیز دچار مشکلات فراوانی در زندگی هستند. به این نمونه ها توجه کنید:

زنان هنگامی که به حقوق اجتماعی خود در حوزه ی شغلی دست یافتند، علاوه بر همسر و مادر بودن، نان آور هم شدند و با توجه به تعدد نقشهایی که زنان در این رابطه پیدا کردند این سؤالات مطرح میشود که این امر چه اثراتی بر زن و روابط زن و شوهری و فرزندان داشته است؟ ایا این آثار در جهت ثبات خانواده است یا تضعیف؟ ایا زنان از عهده ی رسالت دیرین خود در قبال خانواده و فرزندان خود به خوبی برمی آیند؟ +

زنان شاغل

«فرضیه ی کمیابی» که توسط «بارنت (Barnet) در ۱۹۹۳ طرح گردید، با این نظر که تکثر نقشها موجب اضطراب و فشار بیشتر بر زنان میشود همنوا است. او فرض را بر این میگذارد که ایفای چند نقش عمده به صورت همزمان، موجب زایل شدن انرژی محدود فرد میشود و در نتیجه زنان در پاسخگویی به انتظارات و نیازهای هر دو نقش (خانوادگی و شغلی) -که هر دو نیز مستلزم توان پاسخگویی بالا هستند – با کمبود انرژی و ضعف و ناتوانی روبه رو میگردند. +

مطابق آمار موجود مربوط به سال های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹، چهل درصد از زنان تهرانی به خاطر گرفتاری های شغلی که در خارج از منزل داشته اند و به دنبال اختلاف و مشاجره با شوهران شان جدایی را انتخاب کرده-اند. البته پژوهش های انجام شده در سال های اخیر (حدود ۱۳۷۹) نشان می دهد که در میان زنان درخواست کننده ی طلاق، سهم زنان شاغل بیش از دو برابر سهم زنان خانه دار است. +

غیبت والدین – به خصوص مادر – سبب می شود که نظارت ها کافی نباشند و در نتیجه زمینه برای انحراف و لغزش آن ها فراهم گردد و این خود می تواند یکی از عوامل ارتکاب جرم باشد. چنان که آمار بزه کاری فرزندان در خانواده های فاقد حضور مادر بیش تر است. برخی از مادران گمان دارند با فرستادن فرزند به مهدکودک، دِین خود را نسبت به او ادا کرده و بدهی اخلاقی و حقوقی نسبت به او ندارند. اما در این جا این سؤال مطرح می شود که اگر مراقبت کودک به فرد دیگری در خانواده یا مهدکودک سپرده شود چه تغییراتی در فرآیند رشد روانی و اجتماعی کودکان بوجود می آید؟ گرچه با ایجاد مؤسسات جدید اجتماعی مثل مدارس و مهدهای کودک و وسائل ارتباط جمعی و امثال آن، وظیفه ی تربیتی پدر و مادرها کاهش پیدا کرده و این سازمان های حمایتی و مکمل تا حدودی جانشین مادر در جنبه های تربیتی و پرورشی گردیده اند اما خلأ ناشی از عدم وجود مادر را نمی توانند پر کنند. مسلماً عاطفه و محبت مادر نسبت به فرزندش بیش از دیگران است. در ضمن باید دانست که فعالیت های پرورشی مهدکودک ها قاعدتاً با انگیزه های اقتصادی انجام می شود و به همین دلیل جای گزین مناسبی برای مادر نمی تواند باشد چه رسد به این که جای گاه عاطفی مادر را برای کودک پر کنند. سپردن کودک به مراکز نگه داری و مهدکودک به ویژه در سال های اول زندگی و به مدت طولانی، وی را با محرومیت عاطفی ناشی از خلأ والدین، عدم توانایی در ارتباطات عاطفی و عدم ثبات شخصیت مواجه می-سازد. +

 از امیرالمؤمنین(ع) به فرزند عزیزش امام حسن(ع) روآیت است که می فرمایند: «خارج از امور شخصی زن، کاری در اختیار او نگذار تا طراوتش بیشتر و لطافتش زیادتر و زیبائیش پایدارتر باشد» یعنی اگر بناست به زن ها ظلم نکنیم، باید عادلانه، آنها را برای کارهایی استفاده کنیم که برایش ساخته شده اند.

در این مباحث، معمولاً ما متهم می شویم به مخالفت با حقوق زنان و این که زن را فقط برای شهوت می خواهیم و به عنوان کلفت. زن را بی سواد می پسندیم و سر به زیر. اما زن نمونه، می تواند پزشک باشد، یا معلم شود، یا در امور بسیار دیگری سرآمد باشد. اما موقعیت های اداری، یا حضور در بانک، هیچ مزیتی برای زن ایجاد نمی کند. خوب است که زنان به دانشگاه بروند و سپس شاغل شوند. اما لازم است به طور واقعی نیاز جامعه را تشخیص دهیم و بر مبنای آن هم دانشگاه و هم مشاغل را سهمیه بندی کنیم. رشته هایی مثل مامایی باید 100% زنانه باشند که هستند. رشته هایی مثل پرستاری باید بر مبنای پیش بینی جمعیت زنان و مردان سهمیه بندی شوند تا مشکلات (+ و +) این حوزه ها حل شود. رشته هایی مانند معدن و برق نیز باید کاملاً مردانه باشد. البته ممکن است در مورد بعضی رشته ها نیز بتوان رقابت را کاملاً آزاد گذاشت.

پس از پایان تحصیل نیز، موضوع اشتغال باید به همین صورت تقسیم شود. مشاغل پر مراجعه و مشاغلی که وقت زیادی را در روز طلب می کنند، باید تا حد امکان از حیطه حضور زنان خارج شوند.

زن کارمند

تصمیم دولت به سهمیه بندی مشاغل، یک تصمیم درست بوده است. آقای رئیس جمهور، تصمیم درست دولت را خراب نکن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۸
علی اصغر جوشقان نژاد

سوال: این خاطره آیت الله حق شناس در مورد چه کسی است؟

یک بار قبل از نماز صبح به مسجد رفتم، دیدم یک نفر دارد نماز شب می خواند، اما حالت عادی نبود، بین زمین و آسمان نماز می خواند.

الف- یک دانش آموز

ب- احمد علی

ج- آیت الله بهجت

د- آیت الله قاضی


حتماً به ذهن شریفتان هم نمی رسد که پاسخ صحیح، گزینه «ب» باشد! احمدعلی نیری. این خاطره را آیت الله حق شناس، در مراسم ختم شهید احمدعلی نیری تعریف کرده است.

*

در کلاس آمادگی دفاعی، دو سال است که از بچه ها می خواهم هر کدام نام یک شهید را برای خود انتخاب کنند و آن شهید را در کلاس معرفی کنند. بچه ها را در کلاس با همان نام صدا می زنم و از همین راه، با چند شهید آشنا شده ام که قبلاً نمی شناختم. از آن جمله: شهید ابراهیم هادی، شهید شاهرخ ضرغام و شهید احمدعلی نیری.

هر سه نفر با کتاب های گروه شهید ابراهیم هادی شناخته شدند. گروهی که ظاهرا بنای اصلی اش بر معرفی شهدای ناشناس و معمولی است. شهیدانی که شناختن آنها نشان می دهد جنگ ما، هنوز گنج بسیار زیادی برای استخراج دارد و هنوز فقط بخش کوچکی از این راه را رفته ایم. گنجی به بزرگی هزاران شهید دفاع مقدس.

*

کتاب عارفانه، در مورد شهید احمدعلی نیری است. شهیدی که در 19 سالگی به ملاقات خدا می رود، اما پیش از آن، مسیری را پیموده است که از بزرگان عرفان انتظار می رود.

کتاب عارفانه

شهید احمدعلی نیری، بر اثر ترک گناه به مقاماتی رسیده بود که برای بسیاری باورنکردنی است. اما جالب اینجاست که در بین مردم بسیار عادی زندگی می کرد. برخی برای آن که گناه نکنند، جامعه را ترک می کنند اما شهید احمدعلی نیری با زندگی در اجتماع و تلاش در بسیج و کار با بچه های هم سن یا کوچک تر (یا حتی بزرگ تر) گناه را ترک کرد و به مقامات معنوی رسید.

خواندن کتاب عارفانه را به شما پیشنهاد می کنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۳:۳۱
علی اصغر جوشقان نژاد
بعد از چند دقیقه گفتگو:

فرزند: بابا، اگر تبلیغات این همه ضرر دارد که شما می گویید، پس چرا پخش می کنند؟
بابا (سری به تاسف تکان می دهد، نفسی می کشد و می گوید): چیزهای خوب و بد همه جا هست. تبلیغات باعث پول در آوردن خیلی ها می شود. به خاطر همین هر چقدر هم ضرر داشته باشد، باز هم پخش می شود. مگر سیگار ضرر ندارد؟ اما فروخته می شود. مگر پفک ضرر ندارد؟ اما فروخته می شود... آدم باید یاد بگیرد خودش انتخاب درست داشته باشد.


البته بابا راجع به اینکه حقوق خودش از این تبلیغات پرداخت می شود، چیزی نگفت!!
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۲۶
علی اصغر جوشقان نژاد

شاید بعضی ها در ضرورت صحبت به زبان فارسی شک داشته باشند! نه آنکه زبان شان چیز دیگری باشد، بلکه زبان شان چیزهایی قاطی دارد و آن را بد نمی دانند. لابه لای صحبت هایشان می شنوی که از «S.M.S» صحبت می کنند و در جوابت «O.K» می گویند. در وبلاگ خود «Post» جدید منتشر می کنند و در پایین مطالب دیگران «Comment» می گذارند.

باید در یک مطلب مستقل، برای اقناع این دسته از مخاطبان نوشت. اما فعلا مخاطب این مطلب ایشان نیستند. این افراد می توانند این سخنرانی آقا را بخوانند. (به اواخر متن، بخش ششم صبحت هایشان مراجعه کنید.)

آن ها که در ضرورت فارسی گویی تردید ندارند، اما در محدوده نفوذ یا شیوه ترویج آن بحث دارند، این نوشته را بخوانند.

*

می توانیم مثل یک استاد ادبیات فارسی باشیم که به جای شعر نیز بگوییم «چامه» یا از آن طرف بام بیفتیم و بی خیال همه کلمات شویم و فارسی و انگلیسی و عربی را در هم و بر هم توی حرف هایمان استفاده کنیم.

اما من برای حذف لغات خارجکی، معتقد به چند سطح هستم.

سطح اول؛ حذف لغات «تابلو»:

خدا وکیلی، استفاده از کلمه «سولوشن» به جای «راه حل» تابلو نیست؟ آیا ضرورت ندارد که همه ما، در هر کاری که هستیم، این کلمات را از گفتار خود حذف کنیم؟

این سطح از حذف لغات، شامل تمام کلماتی که معادل رایج فارسی دارند و مفهوم اضافه تری را نمی رسانند می شود. در این سطح، عربی و لاتین هم فرقی ندارند. چه این که نباید گفت «علی ایحال» وقتی کلمه «به هر حال» وجود دارد!

سطح دوم؛ حذف لغات رایج دارای جایگزین رایج:

آیا استفاده از پیامک به جای اس ام اس، کار سختی است؟ آیا جمله را از ریخت می اندازد؟ آیا بخشی از مفهوم با این جایگزینی از دست می رود؟ آیا پیامک، مثل «رایانامه» یک کلمه غریبه در بین مردم است؟

استفاده از کلمه «دریافت» به جای «دانلود» چه؟ نظرتان در مورد «نظر» به عوض «کامنت» چیست؟ آیا «ممنون» جایگزین بهتری برای «مرسی» نیست؟

این دسته از کلمات خارجی، کلمات رایجی هستند که با اندکی بررسی، یک کلمه رایج دیگر در زبان مادری مان پیدا می شود که بتوانیم جای آنها بگذاریم. شاید لازم باشد در بعضی موارد جمله را طوری تغییر بدهیم که کلمه جدید، خوب در آن جا بیفتد. اما به هر حال می توان این سطح از جایگزینی را با اندکی زحمت انجام داد.

سطح سوم؛ حذف لغات رایج با جایگزین غیر رایج:

می پذیرم که استفاده از «رایانه»، واقعاً سخت تر از موارد قبل است. یا مثلاً «دور نگار» به جای «فکس» و «بالگرد» به عوض «هلی کوپتر» جایگزین های جانیفتاده ای هستند.

شخصاً این سطح از جایگزینی را -لااقل فعلاً- نمی پسندم. موارد قبل را با جدیت دنبال می کنم اما به نظرم می رسد که اجرای این سطح از جایگزینی و «فرهنگستانی» کردن همه لغات، موجب منتقل نشدن مفهوم می شود. البته منکر زحمات فرهنگستان نیستم. واقعاً زحمات بسیار خوبی کشیده اند و بسیاری از لغات ما، اکنون نتیجه زحمات ایشان است. بعضی کلمات جایگزین شان، به موقع می آید یا با یک حرکت مکمل، رایج می شود (مثل سوبسید که با طرح هدفمندی یارانه ها، به یارانه بدل شد)، اما بعضی کلمات گل نمی کند و خارجکی شان رایج می ماند.

*

راهکارها:

اگر قرار باشد فرایند حذف کلمات خارجکی و بیگانه! به خوبی انجام شود، باید شیوه هایی ابتکاری داشته باشیم و با انتقال تجربه به یکدیگر کمک کنیم. در این مسیر به چند تجربه توجه کنید:

1- متاسفانه باید بگویم که بسیاری از ما «انگلیسی» فکر می کنیم. یعنی وقتی می خواهیم حرف بزنیم، ابتدا مفهوم مورد نظر با کلمه ای انگلیسی به فکر ما می آید و اگر بخواهیم خود را ملزم به فارسی گویی کنیم، باید سریع آن را به زبان مادری! ترجمه کنیم و بر زبان بیاوریم. یعنی فرایند تفکر ما بر عکس شده است. اما خوشبختانه به سرعت این مشکل حل می شود. یعنی با تمرین یکی دو هفته ای، شما مثل یک آدم فارس! از ابتدا به زبان فارسی فکر خواهید کرد.

2- گیر دادن به آدم های با جنبه، باید به لحظه باشد. یعنی به محض اینکه گفت «سایز»، شما بگویید «اندازه» و سکوت کنید تا ادامه حرفش را بزند. احتمالا طرف لبخندی می زند و حرفش را از سر می گیرد و در چند کلمه آن طرف تر می گوید «لارج» که مجددا شما بدون هیچ حرف اضافه ای می فرمایید «بزرگ» و سکوت می کنید. نفر سوم جمع تان هم از ضرورت «سینک» شدن شما با فلانی می گوید که شما فقط و فقط می گویید «هماهنگ شدن» و سکوت می کنید. بعد از مدتی شما انگشت نما می شوید. بعدتر از مدتی، آنها دچار درگیری ذهنی می شوند و دست کم وقتی پیش شما هستند، لا به لای صحبت هایشان کمی سکوت می کنند و کلمه مناسب فارسی را جایگزین خواهند کرد. حتی گاهی کلمه انگلیسی را می گویند و بعد ترجمه می کنند «یا همون ...» خب شما به هدف خود نزدیک شده اید.

3- از اینکه به عنوان یک پاسدار زبان پارسی انگشت نما شوید، نترسید. بعد از مدتی که شما به کلمات دیگران گیر دادید، یواش یواش خودشان به هم گیر خواهند داد و شما از تنهایی در می آیید.

4- فراموش نکنیم که این مسئله، یک فرایند انسانی است. هم ما آدم هستیم! و هم طرف مقابل ما. بنابراین ممکن است بعد از آن که وارد اقدام بر علیه لغات مهاجم شدیم، خودمان هم به ترکش آنها دچار شویم و به اشتباه، کلمه ای نامربوط را وسط جملات مربوط خود بیاوریم. خب این بهترین دستاویز برای اطرافیان ماست که دلی از عزا در بیاورند و بعد از مدتی که ما به آنها گیر داده ایم، حسابی به ما غرغر کنند. حتماً باید در این زمینه صبر و حوصله کافی داشته باشیم و با روی باز اشتباه خود را بپذیریم. حتی لازم است از کسی که به ما تذکر داد، بسیار تشکر کنیم تا بدانند که این اقدام ما، از روی دلسوزی است.

5- ممکن است حذف لغات تابلو از زبان بعضی از دوستان، نیازمند نوعی «تمسخر» باشد. یعنی باید کاری کنیم که گوینده، از نگاه عاقل اندر عاقلی دیگر ما، یا از لبخند ملیح مان، یا حتی از سوال تابلوی ما راجع به معنی کلمه مورد نظر، خجالت بکشد و انگشت نما بشود. به هیچ وجه هم این کار سخت نیست. در هر جمعی، هر چقدر که نسبت به این مفاهیم بیگانه باشند، با چند بار پافشاری هوشمندانه بر این کار نتیجه خواهید گرفت و فضا را بر خواهید گرداند. امتحان کرده ام که می گویم.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۸:۴۲
علی اصغر جوشقان نژاد
چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

دوستی، این دغدغه را موضوع بحث قرار داد. مایلم نتایج آن بحث را با اندکی اضافات اینجا بنویسم تا از نظرات شما نیز استفاده کنم.

indexاین سوال فرضی دارد و من نیز چارچوبی برای پاسخ به آن در نظر می گیرم:

  1. این سوال، بر این فرض استوار است که آرایش رسانه ای کشور پسندیده و مطلوب نیست. نه آرایش رسانه های رسمی، بل همه رسانه هایی که این روزها بر سر ما آوار شده اند. ماهواره ها، سایت ها، نشریات و روزنامه ها و...
  2. از بین تمام رسانه های دنیا، بیشتر مایلم به رسانه ملی بیندیشم. فکر کنم که صدا و سیما چه باید بکند تا در این رقابت فزاینده در سپهر رسانه ای برای نشر معارف اسلامی موفق تر باشد. به عبارت دقیق تر،‌ بیش ازهمه چیز بر رقابت رسانه ملی و ماهواره تاکید دارم.
  3. دغدغه اصلی برای ساختار بهینه رسانه ای، فرهنگ است؛ فرهنگ انقلاب اسلامی.

کاریکاتور جنگ رسانه ملی وشبکه های ماهواره ای

*

چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

اشکال آرایش رسانه ای کشور چیست که باید به هم بخورد؟ به نظرم چند نکته در این شرایط برجسته است:

  1. قوی ترین رسانه رسمی ما، به دلیل ساختار فرسوده و نیروی انسانی خاص خود، چابک نیست و مهم تر آن که نگاه فرهنگی درستی ندارد. بسیار پیش می آید که فرهنگ در سایه سیاست قرار می گیرد یا اصولاً اشتباه فهمیده می شود. انحصار موجود در این زمینه نیز شرایط را تشدید می کند و اجازه نمی دهد نگاه های دیگری نیز به عرصه بیایند.
  2. تولیدات فرهنگی خارج از صدا و سیما نیز اوضاع درامی دارند. حتی اگر به عمده تولیدات فرهنگی خارج از رسانه ملی نگاه کنیم، چه بسا رسانه ملی را به عنوان الگوی فرهنگی انقلاب اسلامی!! معرفی کنیم، آن همه که تولیدات دیگر راه ضد فرهنگی پیش گرفته اند.
  3. البته همه تولیدات فرهنگی چنین شرایطی را ندارند. بلکه بسیاری از این تولیدات کاملا در جهت اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی ساخته شده اند، اما محملی برای پخش ندارند. رسانه ملی به ندرت چنین محصولاتی را در سبد خود قرار می دهد و این بی توجهی، سبب ضعیف ماندن این جبهه می شود.
  4. جبهه مقابل البته چنین مشکلی را ندارد. گذشته از صدها شبکه فارسی زبان ماهواره و هزاران شبکه منتشر کننده فحشا که بر سر مخاطب آوار شده اند و او را خفه می کنند تا فرصت تنفس فرهنگی نداشته باشد، محصولات تولید شده در فرهنگ غرب در شبکه های داخلی نیز پخش می شوند. گسترش شبکه های داخلی، شاید به عنوان یک مسکن و راه حل موقتی ناگزیر بود. اما همین راه حل موجب نیاز بیشتر به فیلم های غربی و مدل های غربی شد. حالا خود ما هم بیش از گذشته مروج فرهنگ آنها هستیم.
  5. همه این مسائل، ذائقه مخاطب را «ماهواره پسند» کرده است. هر چه صدا و سیما بیشتر در جهت فعلی پیش برود، مخاطب را بیتشر «ماهواره پسند» می کند و بعد طبیعتاً ضریب نفوذ ماهواره بالاتر می رود. بالا رفتن ضریب نفوذ ماهواره نیز یعنی رقابت خرس و خرگوش. تا خرس بخواهد از جایش تکان بخورد، خرگوش به خط پایان رسیده و مسابقه تمام است.

*

چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

ما تا کنون موقعیت های بسیار خوبی را از دست داده ایم. قانون ممنوعیت ماهواره، یک فرصت بزرگ برای رسانه ملی بود که آن چنان خود را تقویت و مخاطب را تربیت کند تا بتواند در مقابل هجوم رسانه ای غرب بایستد. اما از این فرصت به درستی استفاده نشد. اکنون هر چند هنوز قانون، ماهواره را ممنوع می داند اما به هیچ وجه نمی توان این قانون را اجرایی دانست.

همچنین راه اندازی فرستنده های دیجیتال، یک وقفه در پیشرفت ماهواره ایجاد کرد. اما این توقف نیز موقتی بود. رسانه ملی گام دوم و سوم خود را به خوبی طراحی نکرده بود یا آن را اجرا نکرد.

این موقعیت ها، می توانست با اقدامات تکمیلی میان و بلند مدت، شرایط رسانه ای کشور را کاملاً تغییر دهد. اما این اتفاق نیفتاده است.

*

چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

ما نیازمند یک سکته دیگر در گسترش ماهواره هستیم. البته به آن شرط که قدم های بعدی را نیز طراحی کرده باشیم و همزمان آنها را اجرا کنیم.

این سکته را می توان با راه اندازی «رسانه مهر» ایجاد کرد. «رسانه مهر» همان IP TV یا IP Media است که چند سالی کار تحقیقاتی روی آن انجام شده و راه اندازی اولیه آن نیز صورت پذیرفته است. اما به مرحله بهره برداری نرسیدن این رسانه جدید، به زودی همه مزیت های رقابتی آن را از بین خواهد برد. تحول تکنولوژیکی رسانه ها به قدری سریع است که اگراجرای چنین طرحی تنها دو سال دیگر به عقب بیفتد احتمالاً بیشتر از نیمی از جذابیت های خود را از دست خواهد داد. گسترش اینترنت به راحتی مزیت های رقابتی رسانه مهر را از بین می برد و آن را به یک طرح نه چندان ویژه تبدیل می کند.

در صورتی که اگررسانه مهر همین روزها راه اندازی شود و با همکاری شرکت هایی از قبیل رایتل، امکان دسترس بی سیم و موبایلی به آن نیز فراهم گردد، می تواند یک وقفه جدی در گرایش به ماهواره ایجاد کند. وقفه ای که مثل همه وقفه های دیگر موقتی است و باید تنها به عنوان ابزاری برای اجرای طرح های بعدی از آن استفاده کرد.

موقتی بودن این وقفه ها دو دلیل عمده دارد. یکی آن که ماهواره ها نیز بیکار نیستند و هر روز به دنبال طرحی نو هستند و در مقابل هر تک ما پاتکی انجام می دهند تا بتوانند این بازی را ببرند. اگرما حمله کنیم و بعد بی حرکت بایستیم، طبیعی است که رقیب ضد حمله می زند و جلو می افتد.

نکته دیگر نیز آن است که بخشی از برنامه های ما مخاطب را به سمت ماهواره «هل» می دهد. وقتی فرهنگ حاکم بر بعضی شبکه های ما، همان فرهنگ ماهواره است منهای -با عرض معذرت- سکس صریح؛ بعد از اندکی مخاطب را به این نتیجه می رساند که اینها بدل ماهواره اند و همواره اصل بهتر از بدل است. بنابراین هر چه ما به ماهواره شبیه تر شویم، مخاطب را بیشتر به سمت ماهواره هل می دهیم. فرهنگی نیز که اکنون از اکثر فیلم های رسانه ملی توزیع می شود همین ویژگی را دارد و مخاطب را ماهواره پسند می کند.

*

چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

بعد از آنکه توانستیم وقفه ای در جذب به سمت ماهواره ایجاد کنیم، باید قدمی دیگر برداریم. آن قدم چیست؟

فرض من آن است که اگر با ساختار فعلی صدا و سیما به دنبال تحول باشیم، به جایی نمی رسیم. رسانه بزرگ نفتی (که البته الان حلزونی! شده است) آن همه در پیچ و خم اداره خویش درگیر است، که فرصتی برای طراحی فرهنگی ندارد. ضمن آنکه نیروی انسانی صدا و سیما، رزمنده جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نیستند. نه آنکه ضدانقلاب باشند یا بی دین فرض شوند، ابدا این گونه نیست. اما در فضایی زندگی و کار می کنند که نمی توانند بلندگوی فرهنگ انقلاب باشند.

از دیگر سو، راه اندازی شبکه های خصوصی نیز بر اساس تفسیری که شورای نگهبان از قانون اساسی ارائه داده است ممنوع است. حتی اگر این ممنوعیت نیز برداشته شود، بدیهی است که جبهه ضدفرهنگی استعداد اخذ مجوزهای بیشتری دارد. بسیاری از هنرپیشگان معروف (از مهران مدیری گرفته تا شریفی نیا) پیش از همه مجوز شبکه های خصوصی خواهند گرفت و به نحوی عمل خواهند کرد که نه تنها بر اساس معیارهای نظارتی، خدشه ای به کار آنها وارد نباشد، بلکه به دلیل جذابیت کارها، حجم عمده ای از مخاطبان را نیز به سمت خود جذب کنند.

پس راه حل چیست؟ به نظر می رسد راه حل میانه ای نیز وجود داشته باشد. مثلاً آنکه صدا و سیما شبکه هایی تاسیس کند که تمام تولید آن را از افراد و موسسات بیرونی تامین کند. به عبارت دقیق تر، صدا و سیما متولی پخش محصولات فرهنگی بیرون از خویش شود. انواع برنامه های طنز، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مستند و مانند آن که بیرون از سازمان صدا و سیما تولید شده اند، با عقد قراردادی با تولیدکنندگان آنها پخش شود. حتی برنامه های زنده ای را به گروه های بیرونی واگذار کند و براساس قواعد جدیدی بر آنها نظارت کند. این کار چه مزایایی دارد؟

این مسیر، هر چند راه را برای امثال مهران مدیری نیز باز می کند، اما چون فرض بر این است که صدا و سیما از این کار به دنبال تقویت جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است، می تواند با قواعد داخلی خود فضا را برای ایشان محدود (و نه بسته) نگه دارد و راه را برای پخش تولیدات فرهنگی انقلاب اسلامی باز نگه دارد. به این صورت و با سرعت، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی رشد می کند و با مشاهده اقبال و ادبارمردم به برنامه های پخش شده، راه اصلاح را پیش خواهد گرفت.

همچنین این شبکه ها می توانند جذابیت های جدید و تجربه نشده ای را وارد صدا و سیما کنند. حتما انواع ابتکارات ساده تولید کنندگان خصوصی در شبکه های اینترنتی را دیده اید که توانسته اند تعداد زیادی بیننده را به سمت خود جذب کنند. ورود حرفه ای این تولید کنندگان به رسانه ملی، باعث افزایش جذابیت و فراگیری این رسانه نیز خواهد شد.

به علاوه از آنجا که نگاه های دیگری به جز نگاه رسمی صدا و سیما به میدان می آید، می تواند باعث جذب مخاطبانی باشد که در ماهواره ها به دنبال نوع دیگری از نگاه هستند. همچنان که این موضوع می تواند به صدا و سیما اجازه دهد حرف هایی را که در شبکه های رسمی نمی تواند بگوید، از این طریق بیان کند و مشکل دو سویه «موضع رسمی» را تا حدی ترمیم کند.

به عنوان مثال صدا و سیما به خاطر جایگاه رسمی  که برای خودش تصور کرده (بخوانید به خاطر شرایط عصا قورت دادگی) درمورد موضوعی مثل «مشروبات الکلی» یا «ولنتاین» تقریبا هیچ صحبتی نمی کند. اما این شبکه های نیمه خصوصی می توانند در این زمینه ها صحبت کنند و علاوه بر آنکه حرف های نگفته در این زمینه را می گویند و در جامعه نشر می دهند، مخاطبی را که این موضوع به زندگی او مرتبط است جذب کنند.

همین مسئله البته می تواند به ترمیم اعتماد به رسانه ملی بیانجامد. خصوصاً اگر در موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همین نگاه دنبال شود.

شبکه های «تولید خصوصی» می توانند تا حدی خلا شبکه های کاملا خصوصی را پر کنند و از دیگر سو محملی برای تقویت سخن انقلاب اسلامی باشند.

*

اما واقعاً چگونه می توان آرایش رسانه ای کشور را به هم زد و نظمی بهتر به آن داد؟

به نظر می رسد که شبکه های فوق الذکر نیز آخرین قدم نیستند. اینها نیز تنها می توانند در خوشبینانه ترین حالت، مدتی در راه گسترش شبکه های ماهواره ای وقفه ایجاد کنند و البته مهم تر آنکه توان تولیدی داخل را افزایش دهند.

بعد از آن چه باید کرد و برای چه شرایطی آماده باید شد؟

رسانه ملی باید بتواند به طور همزمان، تمام محصولات خود را به صورت ۳۶۰ درجه و برای انواع رسانه ها تولید کند. تاریخ مشخص و قواعد روشنی دراین زمینه تعیین گردد و هیچ محصولی خارج از آن قواعد پذیرفته نشود. انجام این کار البته به همت همه مدیران شبکه ها نیاز دارد اما ضروری است. در کنار این تحول، لازم است در خط فضای مجازی نیز تحولی جدی صورت پذیرد. راه اندازی معاونت رسانه های مجازی، نه تنها در این زمینه به صدا و سیما کمکی نکرده، بلکه حجم کارهای ویترینی بی خاصیت را نیز افزایش داده است.

پس از آن -و البته از هم اکنون- رسانه ملی باید بپذیرد که در کنار ماهواره برای مخاطب حرف بزند. باید بتواند مخاطب را (مخاطبی که به او اعتماد کرده و حرف او را پذیرفته است) قانع کند که با اختیار خود (لااقل بعضی از) شبکه های ماهواره ای را ببندد. این کار از طریق ماهواره شدن ما امکان پذیر نیست، بلکه ما باید خودمان باشیم با پیام های خودمان و ماهواره پسندها را در مقایسه بین خودمان با ماهواره قانع کنیم که برتریم و از این طریق اندک اندک، آرایش رسانه ای کشور را به هم بزنیم و نظمی بهتر به آن بدهیم. مقایسه ای که همواره توسط همه مخاطبان مشترک در حال انجام است.

و این رقابت، پایان ندارد.

13911216155630615_PhotoL

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۰۳:۵۲
علی اصغر جوشقان نژاد

روحانی در دور اول رئیس جمهور شد. چیزی که بسیاری از ما (طرفداران و مخالفانش) احتمالش را هم نمی دادیم.

ما که به او رای ندادیم، می توانیم با ذهنیت تمام مسائلی که در دولت خاتمی وجود داشت جلو بیاییم و از ابتدا یک تقابل همه جانبه را شروع کنیم. می توانیم بغض در گلو مانده از روزهای فتنه را یکسره بر سر این دولت خالی کنیم. می توانیم از الان یک آنتی روحانی باشیم، همانطور که بعضی هامان اصالتا آنتی خاتمی بودیم یا بعضی دیگر آنتی احمدی نژاد. مهم نباشد برایمان که روحانی چه کرده است، بلکه هر چه بوده و هست حتما اشتباه است و با نیت خطا انجام شده است.

ما که به او رای ندادیم می توانیم اینطور باشیم و فضا را کاملا چالشی کنیم.

آنهایی که به روحانی رای داده اند هم می توانند یک دو قطبی بسازند و به قلع و قمع مخالفان بپردازند. می توانند همان دولت خاتمی باشند با همان ۹ روز در میان یک بحرانش! می توانند دیکتاتوری رسانه ای بسازند و هر کس مخالف آنها فکر کرد، به جرم تحجر و خشونت طلبی در رسانه هایشان محکوم کنند. می توانند به دین مردم و همان قانون اساسی که آنها را به قدرت رسانده لگد بزنند و مسیر دیگری را پیش بگیرند. می توانند ما را به چشم مخالفان بالفطره بنگرند و هر نقد ریز و درشت ما را به مثابه تخریب فرض کنند و ما را خفه کنند.

آنهایی که به روحانی رای داده اند می توانند اینطور باشند و فضا را کاملا چالشی کنند.

ما و آنها می توانیم اینگونه باشیم و صد البته می توانیم اینگونه نباشیم.

چرا خود را آماده مصاف کنیم؟ چرا آماده انعطاف نباشیم؟

محمد رسول الله و الذین معه اشدا علی الکفار رحما بینهم/ فتح 29

*

1- پیامکی آمده بود که آغاز هشت سال دفاع مقدس را گرامی می داشت. آن پیامک این نوشته را آورد.

2- بدیهی است که انعطاف، اصول را شامل نمی شود اما سلیقه ها را به خوبی شامل می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۴
علی اصغر جوشقان نژاد
در پست قبلی، نظرم را برای انتخابات ریاست جمهوری گفتم.
اما برای انتخابات شوراها، انتخاب اصلح مشکل و بلکه نزدیک به محال است. چرا که پیش فرض انتخاب اصلح، شناخت همه نامزدها و گزینش بهترین هایشان است و این به دلیل گستردگی نامزدها و ناشناخته بودنشان غیر ممکن است.
برای شورای شهر قم، با کمک دوستانی مطئمن، افرادی را که یا خود می شناختیم یا با یک واسطه ی مطمئن از کارایی و سلامت آنها اطمینان حاصل کرده ایم انتخاب کردیم که در ادامه می آید:
  1. سید محمد آتش زر
  2. محمد حسین اجرایی
  3. مجید اخوان
  4. سعید روحانی
  5. سید مهدی محدث
  6. محمدجواد خوانساری
  7. امین مقومی
  8. سیدرضا اصفهانی قلمکاریان
  9. سید داوود حاج حسینی
  10. مسیب تهوری
  11. وحید شایسته نیک
  12. مصطفی سعادت طلب
  13. سید علیرضا سید حسینی
  14. سید مهدی مقیمی
  15. عباس محمدی
  16. محمدرضا مجیدیان
  17. حسن بختیاری
  18. حسین فاکر
  19. نعمت الله عواطف رستمی
  20. حسین اسلامی
  21. عباس ذاکریان
نفر بیست و یکم با اعتماد به لیست ائتلاف بزرگ اصولگرایان انتخاب شد.
توضیح ضروری: قبلا نام یک خانم در لیست بود که حذف کردم. خانم ها را چه به شورای شهر!
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۸
علی اصغر جوشقان نژاد

movaziآیا قد علم کردن یک نهاد خصوصی در مقابل ارگان های دولتی خوب است یا نه؟ مثلا آیا اگر آموزش و پرورشی داریم که از کارش راضی نیستیم، راه بیفتیم و یک سیستم آموزشی دیگر تاسیس کنیم و سعی کنیم با شیوه انقلابی! آن را اداره کنیم! باعث اصلاح سیستم آموزشی می شویم؟

یا مثلا آیا اگر در مقابل جشنواره فیلم فجر، جشنواره فیلم مردمی عمار را علم کنیم و در مقابل نمایشگاه رسانه های دیجیتال، نمایشگاه رسانه های دیجیتال انقلاب اسلامی را، موجب بهبود فضای مجازی و سینما خواهیم شد؟

آیا این گونه مقابله با ارگان های دولتی به صواب است یا خطا؟

*

وقتی نهادهای حاکمیتی در حوزه ای مسئولیت دارند و وظیفه خویش را به درستی انجام نمی دهند، ممکن است به خاطر اهمیت آن حوزه نتوانیم انحرافش را تحمل کنیم و به دنبال راهی برای اصلاح باشیم.

معمولا راحت ترین شیوه، راه اندازی نهادی موازی است که در مقابل نهاد دولتی جوانه بزند و رشد کند.

با توجه به غرور ارگان های دولتی، این اقدام باعث اصلاحشان نخواهد شد. ارگان دولتی به جوانه رقیبش به چشم تحقیر می نگرد و یا از قوه جبر برای زمین زدنش سود می برد یا اصولا وقعی به چنین امور سخیفی! نمی گذارد.

اگر به هر صورت آن جوانه ی موازی رشد کند و به قدری بزرگ شود که نهاد دولتی احساس خطر کند، باز هم به دنبال اصلاح خود بر نخواهد آمد. بلکه یا تمام تلاش خود را برای ایجاد انحصار قانونی و شروع دعوای حقوقی مصروف خواهد کرد یا همچنان سر خود را با تمام قدرت در زیر برف نگه خواهد داشت.

اگر از پس بازی های حقوقی، (به دلیل پشتوانه مردمی یا قدرت های سالم و ناسالم دیگر) نهاد رقیب همچنان بتواند خویش را حفظ کند، احتمالا یک نمونه فعالیت سالم را به نمایش خواهد گذاشت و در مقابل یک ارگان رسمی دولت را از کار خواهد انداخت. حالا چنین اتفاقی خوب است یا بد؟

*

به نظر نگارنده، دراکثر موارد، از کار انداختن یک ارگان دولتی ناصواب است. به طور عمومی می توان گفت یک نهاد خصوصی نباید کاری را که دقیقا در شرح وظایف فلان ارگان دولتی است آغاز کند.

به عنوان نمونه حضرت آقا در دیدار با هیئت دولت چنین فرموده اند:

در دولت نباید کارهاى موازى انجام بگیرد. کار موازى چند عیب دارد: اولاً هزینه‌ى انسانى زیادى بیجا مصرف میشود، ثانیاً هزینه‌ى مالى زیادى مصرف میشود، ثالثاً تناقض در تصمیم‌گیرى‌ها به وجود مى‌آید - وقتى دو دستگاه مسئول یک کارى هستند، این یک تصمیم میگیرد، آن هم یک تصمیم دیگر میگیرد - و رابعاً از همه بالاتر، مسئولیت لوث می شود. فرض کنید توى فلان مسئله‌ى اقتصادى یا مسئله‌ى فرهنگى یا مسئله‌ى سیاست خارجى یا هرچه، اگر چنانچه یک مشکلى پیش بیاید، مسئولیت لوث میشود. وقتى کار موازى انجام گرفت، مسئولیت لوث میشود. بین دولت - یعنى قوه‌ى مجریه - و بعضى از دستگاه‌هاى بیرون از قوه‌ى مجریه، یک جاهائى بعضى موازى‌کارى‌ها هست. همه‌ى تلاشمان این است که بلکه این موازى‌کارى‌ها را یک جورى حل کنیم، اصلاح کنیم، علاج کنیم. در داخل دولت، دیگر نبایستى از این موازى‌کارى‌ها به وجود بیاید. حالا یک موارد خاصى هست؛ اما کلى‌اش این است که موازى‌کارى خوب نیست.

این فرمایشات، در مورد موازی کاری در دولت است، اما علاوه بر آنکه اشکالات موازی کاری در داخل و خارج دولت یکسان است، اشاره هایی نیز به موازی کاری دولت و نهادی در خارج از آن در این کلام وجود دارد.

همچنین به این نکات حضرت آقا در دیدار با سازمان تبلیغات توجه کنید:

سازمان تبلیغات اسلامى و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى باید از انجام کارهاى موازى بپرهیزند و هر یک به طور مشخص وظایف ذاتى خود را انجام دهند. البته نباید حوزه هنرى را دست بزنید، چون تشکیلاتى است که روى آن خیلى کار شده و حقى هم به هنر مذهبى و دینى دارد و باید به عنوان یک پایگاه، همیشه حزب اللهى بماند و در کار نفوذ ارزشها و معارف دینى در بدنه هنر، از همه جلوتر باشد.

دقت کنید که حضرت آقا اولا از موازی کاری بر حذر می دارند و ثانیا حفظ حوزه هنری را هم به آن خاطر که «خیلی روی آن کار شده است» لازم می دانند. یعنی نه آنکه چنین موازی کاری واضحی که بین حوزه هنری و وزارت ارشاد وجود دارد خوب باشد، اما حالا که چنین ارگانی ایجاد شده و این همه رشد کرده است، آن را حفظ کنید. ثالثا بلافاصله برای تفکیک وظایف و حداقل کردن موازی کاری تلاش می کنند و فعالیت حوزه هنری را به هنر مذهبی و دینی محدود می نمایند.

به نظر شما اگر حوزه هنری به تازگی تشکیل شده بود، حضرت آقا آن را از سایر موازی کاری ها استثنا می کردند؟ به عبارت دیگر آیا این تشکیلات -فارغ از میزان زحمتی که تا کنون برایش کشیده شده است- ذاتا ضروری است؟

*

به همین نسبت احساس می کنم که راه اندازی برنامه هایی مثل نمایشگاه رسانه های دیجیتال انقلاب اسلامی که دقیقا در مقابل نمایشگاه رسانه های دیجیتال راه افتاده است، منطقی و صحیح نیست. چه بسا راه اندازی خود «مجمع فعالان فضای مجازی» نیز (آنگونه که اکنون فعالیت می کند) موازی مرکز رسانه های دیجیتال باشد و شاید با شیوه و اهداف دیگری بتوان حضورش را ضروری دانست.

*

دیدار اخیر حضرت آقا با جشنواره فیلم مردمی عمار نیز (که به طور واضحی در مقابل جشنواره فیلم فجر راه افتاده است) نمی تواند توجیهی برای اقدامات مشابه باشد. چه آنکه:

1- حضرت آقا با حوزه هنری نیز دیدار کرده اند و آن فرمایش ها را داشته اند، پس اصل دیدار دلیل چنین امری نیست.

2- به نظر می رسد که اساسا جشنواره فیلم عمار، حوزه ای از سینما را پوشش می دهد که در حوزه اهداف جشنواره فیلم فجر نیست: «سینمای مردمی»

3- ممکن است به دلایلی در حوزه سینما، چنین راه حلی ضروری باشد و این از همان موارد استثنا به شمار آید.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۵۹
علی اصغر جوشقان نژاد

اگر شما جزء مدیران برنامه ریز در صدا و سیما باشید، لازم است مهمترین مسئله راهبردی سازمان خود را مشخص کنید تا همه برنامه ریزی هایتان را بر همین اساس انجام دهید.

حتما مشاهده کرده اید که سازمان صدا و سیما به نحو چشمگیری در زمینه افزایش شبکه های داخلی اقدام کرده است و از کم هزینه ترین مسیرها، تعداد شبکه های خود را افزایش داده است. این اقدام برای حل کدام مسئله راهبردی انجام شده است؟

*

سازمان صدا و سیما، روزگاری تنها رسانه فراگیر و عمومی در ایران بود. با گسترش رسانه های مکتوب، مجازی و ماهواره ای، حالا یکه تازی رسانه ملی محدود شده است و رقابت برای جذب مخاطب بین این رسانه ها درگرفته است. مخاطب، از مهم ترین مقوم های اکثر رسانه هاست و رقابت بر سر جدب این مقوم، امری طبیعی است. نه آن که دغدغه پیدا شدن رقیب، ناشی از انحصار طلبی باشد، بلکه ناشی از ذات رسانه است. و البته هنگامی که مشاهده شود راه اصلی مبارزه دشمن با ما از طریق همین رسانه های رقیب است، آنگاه باید به این رقابت به چشم یک مسئله راهبردی نگریست.

رقابتی ساده با یک رسانه دیگر نیز نمی تواند مسئله راهبردی سازمان صدا و سیما باشد، بلکه به نظر می رسد«رقابتی فزاینده در سپهر رسانه ای جدید»، مسئله ایست که برنامه ریزان سازمان به آن می اندیشند. سپهر رسانه ای شاید لغت خوبی برای نشان دادن گستردگی رسانه های رقیب باشد و رقابت فزاینده نیز کلمه مناسبی برای رساندن پیچیدگی های رقابت.

بدیهی است که یکی از راهبردها برای حل این مسئله راهبردی، افزایش شبکه هاست. با دانستن آن که از رسانه های رقیب، بیش از همه به خاطر جنبه های «سرگرمی» استقبال می شود نیز نوع کانال های جدید (فیلم و سریال) منطقی می نماید.

اما آیا این مسئله راهبردی به درستی انتخاب شده است؟

*

اگر مسئله راهبردی سازمان صدا وسیما «رقابت فزاینده در سپهر رسانه ای» باشد، می توان آن را به زبان ساده ترجمه کرد و چنین گفت: «رقابت برای جذب یا نگهداری مخاطب» و نتیجه، آن است که «جنگ رسانه ها بر سر مخاطب است» و ما هم الان وسط این جنگ هستیم. اما آیا به راستی جنگ رسانه ها بر سر مخاطب است؟ آیا ما و همه شبکه های ماهواره ای به خاطر جذب مخاطب می جنگیم؟ آیا خود شبکه های ماهواره ای (با یکدیگر) دعوای مخاطب دارند؟

به نظر می رسد اینجا محلی است که بسیاری را به خطا می اندازد. جذب مخاطب قطعا هدف هر رسانه ایست، اما با اطمینان می توان گفت که هدف نهایی نیست. رسانه می خواهد مخاطب جذب کند که چه اتفاقی بیفتد؟ پاسخ به این سوال، رقابت اصلی ما و شبکه های ماهواره ای را نشان می دهد. ما مخاطب را می خواهیم برای آنکه معارف اسلامی و انقلابی را به او منتقل کنیم و آنها مخاطب را می خواهند برای آنکه معارف اومانیستی! را در ذهنش جا بیاندازند. دعوای اصلی ما بر سر «موضوع» است نه «مخاطب».

حتی به نظر من جنگ شبکه های ماهواره ای بر سر مخاطب، یا جنگ زرگری است یا برای کسب درآمد. و الا چه تفاوتی دارد که مخاطب، «من و تو» ببیند یا «زمزمه»؟«بی بی سی» ببیند یا «وی او ای»؟

*

دعوا بر سر مفاهیم است. مسئله راهبردی سازمان «رقابت فزاینده در سپهر رسانه ای برای نشر معارف انقلاب اسلامی» است. اگر این چنین باشد، راه حل ها متفاوت خواهند بود.

هدف اصلی «نشر معارف انقلاب اسلامی» است و نه «جذب مخاطب». اگر اصل را بر جذب مخاطب بگذاریم، هر کاری خواهیم کرد تا مخاطبان بیشتری جذب کنیم، حتی اگر از نشر معارف انقلاب اسلامی (و لو اندکی) فاصله بگیریم. اما اگر اصل بر نشر معارف انقلاب اسلامی باشد، ماجرا متفاوت است.

معنای این جمله آن نیست که صدا و سیما یکسره «رادیو معارف» شود! بدیهی است که برنامه های سرگرمی، موسیقی، آموزشی، تربیتی و... باید با نسبت مناسبی تولید و توزیع شوند.  همچنان لازم است سازمان به جذب مخاطب بیندیشد و اینها از بدیهیات است. اما آن چه مهم است، دقت داشتن به «محتوای برنامه ها»ست. اگر پیام های اومانیستی از رسانه ملی به سمت مخاطب شلیک شود، به راستی چه فرقی می کند که مردم «رسانه خودی» ببینند یا «زمزمه». بلکه اگر تفاوتی باشد، آن است که به «رسانه خودی» اعتماد بیشتری وجود دارد و پیام هایش به طور ناخودآگاه اثرگذارتر است. بسیار آسان تر می توان مخاطب شبکه های ماهواره ای را قانع کرد که این ها دشمنند و سوء نیت دارند. اما وقتی همان پیام ها از طریق رسانه ملی منتشر شود، «تف سر بالا» خواهد بود.

*

گذشته از همه این ها، به نظر بنده اگر صدا و سیما به معنای واقعی کلمه «رسانه انقلاب اسلامی» باشد، بسیار در جذب مخاطب موفق تر خواهد بود. مگر نه آنکه معتقدیم فطرت مردم به درستی گرایش دارد؟ چرا برای جذب مخاطب، خود را شبیه ناپاکان می کنیم و ادای آنها را در می آوریم؟ خودمان باشیم!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۳۰
علی اصغر جوشقان نژاد