پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

دغدغه اصلی پرهنگ، فرهنگ است. اما به سیاست، اقتصاد، جامعه و... هم سرک می‌کشد.
پرهنگ بیشتر از نوشته‌های خودم پر شده است، هر چند از نوشته‌های دیگران نیز خالی نیست.
ارادتمند؛ علی اصغر جوشقان‌نژاد

تاريخ پرهنگ
آخرین نظرات
عضوی از راز دل

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قانون» ثبت شده است

من معمولاً سریال های ماه مبارک رمضان را دنبال نمی کنم، مگر در مهمانی ها یا گاهی اوقات که خانواده علاقه مند می شوند. مجموعه داستانی پایتخت 4 هم از این قاعده مستثنی نبوده است. اما در این مجموعه چیزی بود که مرا مشتاق کرد در موردش بنویسم.

پیشتر، پرداختن به موضوعات مورد نیاز نظام در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، در حد زیرنویس و برنامه های گفتگویی بود و کمتر مجموعه هنری به این موضوعات به چشم ظرفیت های برنامه سازی نگاه می کرد. گاهی موضوعاتی مثل اصلاح الگوی مصرف به آن دلیل که متقاضی خاص (مانند شرکت برق، آب و گاز) داشته است، اندک اندک موضوع «تولیدات هنری» در صدا و سیما بوده اند اما مسائلی مانند وحدت، جمعیت، مدیریت جهادی، همدلی و همزبانی که سفارش دهنده خاص (بخوانید پشتیبان مالی) ندارند جای زیادی در محصولات هنری سازمان ندارند.

البته بدیهی است که برنامه های گفتگو محور و خبر و امثال آن، هر چند که خالی از هنر نیستند اما به مثابه یک برنامه هنری (از قبیل فیلم، پویانمایی و قالب های خلاقانه دیگر) به شمار نمی آیند. وگرنه کم نیستند برنامه هایی در «صدا» و «سیما» که مجری و کارشناس به جان هم بیفتند و بیخ مطالب مهمی از قبیل آنچه گفته شد را در بیاورند و مردم هم نصفه نیمه سری تکان بدهند و بعد کار خودشان را کنند.

گفتگو در صدا و سیما

آنچه مرا وادار به نوشتن این مرقومه کرد، کار زیبای سیروس مقدم در به تصویر کشیدن «همدلی و همزبانی» بود.

استفاده از ظرفیت «پایتخت» با شخصیت هایی که جای خودشان را بین مردم باز کرده اند، کار زیبایی بود که می توانست اتفاق نیفتد. قبلاً هم قرار بود که این مجموعه در حال و هوای شیرخوارگاه تهیه شود. موضوعی که احتمالاً حرف جدیدی نداشت اما ساده تر از این مجموعه تولید می شد.

می شد «هما خانم» در این قسمت نقش یک مسئول را نگیرد و ما نبینیم که مسئولین هم از جنس خودمان هستند. می شد ما متوجه نشویم حرف هایی که بعضی ها پشت سر مسئولین می زنند چقدر بی پایه است.

اما با پایتخت 4، دیدیم که یک مسئول چقدر نیاز به اعتماد مردم دارد تا بتواند به آنها خدمت کند. متوجه شدیم که اگر خانواده یک مسئول خلاف می کنند نمی توان مستقیما آن را به حساب او گذاشت. دانستیم که تعامل با خانواده و کار، به طور همزمان و عادلانه بسیار مشکل است.



*

پایتخت هم مثل هر کار دیگری اشکالاتی دارد. اما پرداخت زیبای او به موضوعاتی مانند همدلی و همزبانی، مدیریت جهادی، جمعیت و... نیازمند تحسین است. نویسنده توانسته است این موضوعات را از حالت شعاری خارج کند و در متن داستان وارد کند. انتخاب «شورای شهر» هم انتخاب هوشمندانه ای بوده است. هم آن همه بزرگ نیست که غیر واقعی و شعاری به نظر بیاید. هم «دولت» به معنای مصطلح نیست تا سیاسی دیده شود و هم «مجلس» نیست تا زمینه سازی برای انتخابات پیش رو تلقی شود.

وارد کردن موضوع در متن داستان، کاری است که با پشتیبان مالی برنامه هم شده است. «تاژ» در بخش هایی از داستان موثر است. نه اینکه فقط نامش روی تابلوها و پشت کامیون دیده شود.

عوامل تولید پایتخت 4

*

امیدوارم توجه به پیام انقلاب اسلامی و موضوعات مهمی که جامعه امروز ما به شدت نیازمند آن است، به صورت جدی تر در متن برنامه های صدا و سیما وارد شود و «غفلت» کمرنگ تر شود. هر چند که این امر نیازمند برنامه سازانی است که غافل نباشند.

غیبت طولانی من را ببخشید. نیازمند همدلی بیشتری شده ام! نظرات شما را در همین مکان مقدس خواهم خواند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۳:۴۴
علی اصغر جوشقان نژاد

imagesدر بازار شلوغ انتخابات، اگر معیار مناسبی برای سنجش در اختیار نباشد، به احتمال زیاد نخواهیم توانست به درستی تشخیص دهیم و انتخاب کنیم. از طرف دیگر، معیارهای اصولی باید به نحوی ترجمه شوند که بتوانیم وجود یا عدم آن را تشخیص دهیم. به همین دلیل، به نظر می رسد باید معیارهایی مانند انقلابی بودن، مردمی بودن، رعایت اصول اخلاقی و... را در سنجه های زیر جستجو کرد:

سنجه اول: شیوه نقد عملکرد دولت فعلی

یکی از شیوه های رایج در جذب افکار، تمرکز بر نقاط ضعف دولت پیشین است. کار نیز بسیار ساده است. با مطالعه سطحی روزنامه ها نیز می توان نقاط ضعفی را شناسایی کرد و آن را با ادبیاتی جذاب به مخاطبان ارائه داد. اما مسئله مهم در این نقد عملکرد، میزان رعایت انصاف در مورد احمدی نژاد و دولت متبوعش است.

ما (با آنکه به احمدی نژاد رای داده ایم) از عملکردش در دوره دوم ریاست جمهوری راضی نیستیم. اما این به معنای نفی کامل خدمات او نیست. حتی اگر از مثال معروف «گاو نه من شیر ده» هم استفاده کنیم، باید «نه من شیر دادنش » را ببینیم و بعد هدر دادن شیرها را ذکر کنیم. فراگیر کردن بعضی گفتمان های انقلاب (پس از آن که در دولت خاتمی به محاق رفته بودند) از خدمات احمدی نژاد بود. امروز به راحتی می توان مدلی مانند سفرهای استانی را از رئیس جمهور آتی طلب کرد و...

نامزدی که چشم هایش را می بندد و دهانش را باز می کند و سپس هر چه دلش می خواهد در مورد عملکرد دولت جاری بد و بیراه می بافد بدون رعایت انصاف (و حتی گاهی ادب) احتمالا مسیر اخلاقی اش نیاز به اصلاح خواهد داشت و چه بسا به همین چاله ای بیفتد که دولت فعلی در آن گیر افتاده است.

سنجه دوم: تخریب

به جز دولت، آدم های دیگری هم هستند که سیبل های خوبی برای تیراندازی به حساب می آیند. تخریب این آدم ها (از هاشمی گرفته تا سایر نامزدها) از نظر بعضی، نردبان خوبی برای قد کشیدن بین سایرین است. اما تجربه قبلی آدم های مخرب! نشان داده است که این نوع آدم ها وقتی قدرت را به دست بگیرند هر کاری ممکن است انجام دهند.

سنجه سوم: بگم بگم

میل شدید به افشاگری، مخصوصا بعد از آنکه اقبال نسبی جامعه به آن مشخص شد، سکه رایج بازار تبلیغات است. خیلی ها چوب را بالا گرفته اند که فلان پرونده را افشا می کنم و بهمانی ها را بی آبرو خواهم کرد. (گاهی به امید فرار کردن گربه دزد خیالی)

اما سوال اینجاست که اگر شما اطلاعاتی در مورد چنین خطایی داشته ای، چرا تا حالا ساکت بوده ای؟ و اصولا چرا آن را در رسانه ها می گویی؟ آیا نباید از طریق قانونی نسبت به پیگیری آن اقدام می کردی؟ آیا مخفی کردن اطلاعات جرم، خودش یک جرم نیست؟ (مخصوصا آن هایی را که مسئولیتی داشته اند که از طریق مسئولیت خود موظف به پیگیری این مسائل بوده اند.)

سنجه چهارم: شایعات روزهای انتخابات

به نظرم گاهی آدم مجبور است آنچه در روزهای انتخابات در مورد نامزدها می شوند، کنار بگذارد و به همان اطلاعات روزهای قبل از تبلیغات بسنده کند. در روزهای انتخابات، آنقدر شایعات و حرفهای عجیب و غریب به گوش می رسد که واضح است اکثر آنها دروغ است.

اما اگر بیش از حد، حرف های عجیب و غریب پشت سر کسی گفته می شود، احتمالا نکته ای قابل بررسی به نفع او وجود داشته باشد. باید بیشتر دقت کرد، چرا اینهمه یک نفر تخریب می شود. البته واضح و مبرهن است که این مسئله به تنهایی، مزیتی برای کسی حساب نمی شود و تنها یک نشانه خواهد بود.

سنجه پنجم: اقبال دشمن

اینکه دشمن به کسی اقبال یا از کسی تنفر داشته باشد یک معیار اساسی است. دشمنی بیگانگان با یک نفر، بر خلاف سنجه قبل، یک مزیت برای اوست.

کسی که دشمن او را بپسندد، یک نمره منفی بزرگ گرفته است و به هیچ وجه در فهرست انتخاب قرار نمی گیرد.

سنجه ششم:هزینه تبلیغ

هزینه تبلیغات که زیاد شد، احتمالا نامزد مورد نظر به یکی از سه گزینه زیر مدیون است:

  • در حالت خوش بینانه، به مرحوم پدرشان مدیون هستند به خاطر ارث خوبی که برایشان باقی گذاشته اند.
  • در حالت دیگر، به عده ای خاص و دم کلفت مدیون هستند به خاطر منابعی که بدون هیچ چشم داشتی دراختیار ایشان قرار داده اند.
  • در حالت سوم به همه مردم مدیون اند، چون بیت المال برای همه مردم است!

البته بین آن کس که هزینه تبلیغش کم است، و آن کس که ادای کم هزینه بودن را در می آورد تفاوتی است آشکار.

سنجه هفتم: اصول و شیوه تبلیغ

به جز هزینه تبلیغ، شیوه تبلیغ نیز بسیار مهم است. به جز عملکرد بعضی هواداران که نباید آن را به پای نامزد مورد حمایت شان نوشت، اصول تبلیغی فرد می تواند نشان گر تفکر او باشد.

  • در تبلیغ روی چه چیزهایی (به صورت مستقیم و غیرمستقیم) تاکید می کند؟
  • چقدر خودش را ملزم به رعایت قانون در تبلیغات و غیره می داند؟
  • برنامه اش بیشتر است یا شعارش؟
  • تعریف از خود را چقدر با کنایه به دیگران همراه می کند؟
  • از آقا مایه می گذارد یا به او باور دارد؟
  • چقدر مشغول جذب فوق حداکثری است؟ (این مورد در بند بعدی توضیح داده شده است)
  • و...

سنجه هشتم: علاقه به جذب فوق حداکثری

جذب حداکثری، جدای از ولایی بودن، عقلانی است. اما بدیهی است که در کنار آن باید دفع حداقلی هم باشد. کسی که دوست دارد همه سلیقه ها (تاکید می کنم همه سلیقه ها) را داشته باشد، احتمالا یک جای کمیتش لنگ است.

در انتخابات قبلی، کروبی با دراویش و ضد انقلاب و غیره و ذلک هم کنار می آمد که نشان دهد همه طیف ها را در کنار خود دارد. این روزها هم بعضی سعی دارند به انحای مختلف دل همه را به دست آورند. یکی در مورد «سران فتنه بودن این و آن» طوری صحبت می کند که بلکه دل هوادارانشان را به دست آورد. دیگری جواب سوالات را به قدری دوپهلو و مبهم می دهد که به هیچ کس برنخورد و از این دست، بسیار...

این یعنی جاذبه بدون دافعه یا در حالت دیگر یعنی قدرت دوستی.

حرف آخر: نمره قبولی
طبیعی است که اگر شخصی پیدا شود که همه معیارهای مد نظر ما را داشته باشد، اولویت خواهد داشت. اما به احتمال قوی، هر گزینه، بخشی از معیارها را خواهد داشت و در بخشی دیگر کاستی هایی در او پیدا می شود. بنابراین همین که شخصی یکی از معیارها را نداشت، فورا از فهرست کنار گذاشته نمی شود، مگر آنکه ملاک مورد نظر، به تنهایی او را رفوزه کند.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۳۱
علی اصغر جوشقان نژاد

فعالیت فرهنگی نیازمند هم افزایی است. اگر هر نهاد فرهنگی، ساز خودش را (بدون توجه به دیگران) بزند، صدای ناسازی تولید می شود که همه را فراری خواهد داد.

اثرگذاری کار فرهنگی مرهون هم گرایی آن است. خانه، مدرسه، تلویزیون، رادیو، اینترنت و... هر کدام پیام هایی به مخاطب خود منتقل می کنند. هر اندازه این پیام ها همگراتر باشند، اثرگذارتر خواهند بود.

*

حالا خود را به جای یک مسئول فرهنگی بگذارید. چگونه می توان هم گرا و هم افزا بود؟ آیا نهادی وجود دارد که سیاست گذاری، تعیین مصادیق و تقسیم وظایف دقیقی در حوزه اینترنت، رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات، مدارس، دانشگاه ها و حتی خانه ها داشته باشد؟ بدیهی است که چنین نهادی نداریم. پس چگونه و با چه چیزی هم گرا شویم؟

هر کدام از این حوزه ها، مسئولینی دارند و درون خود سیاست گذاری هایی خواهند داشت. آیا ما باید به این سیاست ها اعتماد کنیم؟ مثال عینی و عملی:«آیا لازم است به عنوان یک فعال فرهنگی فضای مجازی به سیاست ها و تصمیم گیری های کمیته فیلترینگ (به عنوان یکی از مسئولین حوزه اینترنت) اعتماد کنیم و طبق توصیه های آنها پیش برویم؟»

اگر به مسئولین هر حوزه اعتماد نکنیم، لاجرم هر کدام از ما با نگاه و سیاست خودمان پیش می رویم و در نتیجه، هم گرایی ضعیف تر می شود. بدیهی است وقتی هر کدام از ما نتوانسته ایم به سیاست های مسئولین بالا دستی اعتماد کنیم، نخواهیم توانست به نظرات متکثر سایرین نیز تمسک کنیم تا به هم گرایی دست پیدا کنیم.
از دیگر سو اگر به مسئولین این حوزه ها اعتماد کنیم، نمی دانیم با آنچه از نگاه ما اشتباه است چه کنیم.

در نتیجه اگر با شور و حرارت بر نظر خود پافشاری کنیم، راه حل اول را برمی گزینیم و نظر مسئولین را کنار می گذاریم. اگر به نظر خود شک داشته باشیم، یکی به نعل و دیگری را به میخ خواهیم زد. و اگر بی نظر باشیم یا نظر مسئولین را بپسندیم، آن را مبنای عمل خود قرار خواهیم داد.

اینچنین، جزیره های فرهنگی شکل می گیرند. هر کدام در محدوده مخاطبان خود رشد می کنند و برای حل تناقض های خود با دیگر جزیره ها، آنها را تکذیب می کنند. در نتیجه به جای حرکت های هم گرای فرهنگی، شاهد واگرایی روز افزون خواهیم بود.

*

سوال اول (بارم 20 نمره): راه حل چیست؟ آیا لازم است از هم گرایی به نفع آن چه صلاح می دانیم چشم بپوشیم؟ یا باید بخشی از نظرات شخصی خود را فدای هم گرایی کنیم؟

سوال دوم (بارم باز هم 20 نمره): به عنوان مثال اگر شما مسئول کمیته فیلترینگ بودید، دقیقا چه معیاری را برای فیلترینگ در نظر می گرفتید؟ لطفا معیاری بیان شود که قابل تشخیص باشد و موجب هم گرایی شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۷:۵۴
علی اصغر جوشقان نژاد

پلیس راننده متخلف را نگه می دارد.
- گواهینامه؟
- ندارم!
- بدون گواهینامه رانندگی می کنی، از چراغ قرمز هم رد می شوی؟
- خب قانون برای کسانی است که گواهینامه دارند! ضمن اینکه من اصلاً این قانون شما را قبول ندارم. به نظر من چراغ آبی برای ایستادن بهتر است چون حس آرامش به راننده می دهد اما قرمز...
***

همه آنهایی که روزه نمی گیرند، یکسان نیستند. بعضی مسافرند، بعضی بیمارند، بعضی عذرهای دیگری دارند و البته بعضی نیز از سر ضعف ایمان روزه را ترک می کنند. به یقین، حجم دسته آخر، نسبت به همه کسانی که به روزه معتقدند (چه آنانکه عذری دارند و روزه نمی گیرند و چه آنها که می گیرند) بسیار اندک است.

اما چرا اسلام روزه خواری در ملا عام را ممنوع اعلام کرده و برای آن جریمه هایی نیز پیش بینی نموده است؟

مخالفان (که غالباً در همان دسته حداقلی هستند) استدلال را به سطحی مبتذل و نازل می کشانند که:

- اسلام خواسته است دل روزه دارانش با دیدن روزه خواری دیگران آب نشود.

- اسلام می خواهد مردم را به زور به بهشت بفرستد.

- اسلام اصلاً چنین حرفی نزده و این ابداع حکومت آخوندهاست!

و این سطح استدلال، اضافه می شود به حق آزادی در جامعه و نتیجه آن طبیعتاً غیرعقلانی بودن این دستور است.

اما به نظر می رسد که حکمت این حکم شرعی (که قبل از جمهوری اسلامی هم بوده است) چنین مسائلی نباشد. چرا که اگر در منزل خودتان در مقابل روزه داران دیگر، مشغول غذا خوردن شوید (هر چند پسندیده نیست) اما هیچ حد و تعزیری برایش مشخص نشده است. از دیگر سو، روزه خواری معذورین و مخالفان روزه هر دو یکسان دیده می شود.

پیش از آنکه به ریشه این حکم در اسلام بپردازیم، باید به این نکته اشاره شود که بدون توجه به دلیل و حکمتی که ما برای قوانین می یابیم، لازم است قوانین را رعایت کنیم. اگر کسی قانونی را به دلیل آنکه دلیلش را نمی داند یا با آن مخالف است زیر پا بگذارد، قطعاً خلاف عقل عمل کرده است و جامعه را به سمت تشویش و هرج و مرج برده است.

اما به نظر نگارنده، منع اسلام از روزه خواری در محضر عموم، در دو خواسته دین ریشه دارد:

اول: مراعات حال افراد سست ایمان

دوم:حفظ ظاهر جامعه

همه مومنین و روزه داران، به طور قطع در یک سطح ایمان قرار ندارند. اسلام ترتیبی داده است که منافقان و معاندان نتوانند با جوسازی های خود افراد ضعیف تر را ناامید کنند یا تحت تاثیر قرار دهند. حکم ارتداد نیز حکمتی مشابه دارد. ارتداد برای کسانی مصداق می یابد که پس از کافر شدن، کفر خود را به صورت علنی اعلام کنند. در منع از روزه خواری نیز، در محضر عموم جامعه بودن منجر به برخورد می شود تا حاشیه امنی برای افراد سست ایمان فراهم شود.

حفظ ظاهر جامعه نیز اهمیت چندگانه دارد. اول آنکه ظاهر جامعه، بسیار در روحیه افراد آن جامعه اثرگذار است. برای درک بهتر این موضوع باید به تفاوت واقعیت و احساس آن توجه کرد. به عنوان مثال امنیت و احساس امنیت دو مقوله متفاوت است. ممکن است در جامعه ای، امنیت واقعی (وابسته به میزان دزدی و تجاوز و قتل) بسیار کمتر از ایران باشد، اما به دلیل تبلیغ و حفظ مناسب بعضی ظواهر،  در آنجا بیش از ایران احساس امنیت کنیم.

به علاوه، ظاهر جامعه به عنوان یک ابزار تبلیغی مهم در اختیار موافقان و مخالفان جامعه دینی است. بنابراین دین نمی خواهد ابزاری که می تواند در اختیار حامیانش باشد، توسط مخالفانش استفاده شود.

همچنین توجه به ظاهر جامعه، یک فضای مناسب برای تربیت نسل های بعدی ایجاد می کند که در جوامع بد ظاهر! این فضا به سختی فراهم می شود.

البته بدیهی است که هیچ کس نمی تواند اسلام را به ظاهربینی متهم کند. چرا که اگر چندی از احکام دینی به ظواهر نظر افکنده است، در عوض حجم بسیار بیشتری از دستورات دین، باطن افراد و جوامع را مد نظر قرار داده است. خود دستور به روزه داری، یک دستور ظاهری نیست و از این جمله عبادات باطنی در اسلام بسیار بیش از آن است که بتوان آنها را شمرد.

در مقابل اسلام با این سطح از فرامین ثابت کرده که همه جانبه به انسان و جامعه نظر داشت است. نه آنکه فقط باطن را ببیند و ظاهر را فرای آن کند؛ و نه آنکه ظاهر آن همه اهمیت پیدا کند که باطن فراموش شود.

***

مبارزه با روزه خواری در پیشگاه جامعه، برای حفظ سلامت جامعه اسلامیست. پس بهترین کسانی که می توانند (و باید) این مبارزه را انجام دهند، اعضای همان جامعه هستند. چه خوب است اگر خود ما برای حل این مشکل دست به کار شویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۲
علی اصغر جوشقان نژاد

اول:

امیر حسن سقا (که پیش از این نمی شناختمش) به خاطر نوشته ای در وبلاگش، بازداشت و محکوم شده است. نوشته ی او در مورد برادر رئیس دستگاه قضاست و همین نسبت فامیلی، انتقادات به برادران لاریجانی را بیشتر می کند.

بسیاری از وبلاگ نویسان در این مورد مطالبی نوشته اند. دو نکته در این نوشته ها برای من بیشتر نمود داشت: اول انتقاد به قوه قضائیه که «چرا حزب اللهی ها را محدود می کنید و نمی گذارید انتقاد کنند» و دوم نظرات مخالفان که تلاش دارند از این مسئله درون خانوادگی، ماهی خود را صید کنند و می گویند «اگر شما طرفدار جمهوری اسلامی هستید، بپذیرید که این هم نتیجه ی همان جمهوری اسلامی است»

دوم:

بارها شنیده ایم اما یک بار دیگر نیز بخوانیم:

امیرالمومنین، زره خود را در دست یک یهودی دیدند و نزد قاضی طرح دعوا کردند. حکم به نفع یهودی صادر شد!

چرا؟  آیا حق با علی نبود؟ یا قاضی اشتباه کرده بود؟

هیچ کدام. ساز و کار قانونی و شرعی که برای این کار وجود داشته، هر چند بهترین ساز و کار ممکن به نظر می آید اما به هر حال ضعف هایی ذاتی دارد که در این مورد نتیجه غلط می دهد.

ظاهراً اگر امیرالمومنین علیه السلام نارضایتی خود را در رسانه های عمومی!! فریاد می کرد، حق داشت. اما او چنین نکرد و حکم را با گشاده رویی پذیرفت.

سوم:

حق با قوه قضائیه است یا وبلاگ نویس ها؟ نمی دانم.

اما آنچه می دانم اشتباه استراتژیک ما در مقابل این ماجراست.

حق انتقاد باید برای همه (و نه فقط حزب اللهی ها) محفوظ باشد. عدالت نیز باید برای همه (و نه فقط وبلاگ نویسان) اجرا شود. اما از دیگر سو، همه (و نه فقط سبزها، بعد از شکست در انتخابات) باید به قانون گردن بگذارند. غرغرهای بعد از حکم قانونی، بیش از هر چیز به ضرر آرمان ماست.

این البته به معنای نفی نقد نیست. اما باید توجه داشت که قوه قضائیه به دو عنصر مهم نیازمند است: اقتدار و اعتماد. البته واضح است که بخش عمده این اقتدار و اعتماد از طریق عملکرد خود دستگاه قضا فراهم می شود. اما فضای رسانه ها نیز به شدت بر این دو اثرگذارند.

به بخشی از فرمایش مقام معظم رهبری دقت کنید:

نباید قوّه‏ ى قضائیّه را تضعیف کرد. قاضى‏ براى اینکه بتواند در جایگاه پیغمبر، درست و با استقرار بنشیند و عمل کند، احتیاج دارد که مورد حمایت نظام باشد؛ باید احساس کند که حمایت و تقویت مى‏ شود و در چشم مردم داراى منزلت است. قاضى، منزلت در نظر عموم و حمایت از سوى مسئولان را لازم دارد. اگر باب انتقادهاى غیر منطقى و خصمانه و عیب‏جویانه و احیاناً با انگیزه‏هاى سیاسى به سمت قوّه‏ ى قضائیّه باز شد به این هر دو نیاز ضربه خواهد خورد: قاضى و دستگاه قضاء از چشم مردم مى ‏افتد و حمایت مسئولان را هم از دست مى ‏دهد. آن‏وقت ما چطور در این فضا توقّع داشته باشیم که قاضى بیاید با شجاعت بایستد و یک ظالم و متخلّف از قانون را- که هم زور و هم زر دارد- به پاى میز محاکمه بکشاند و هیچ‏گونه تحت تأثیر او قرار نگیرد؟ این کار، آسان نیست. اگر ما بخواهیم قاضى این شجاعت و صلابت و اقتدار را داشته باشد که چنین بارهاى سنگینى را که از او توقّع داریم، بردارد، باید او و دستگاهى را که حامى اوست، اوّلًا مورد حمایت قرار دهیم؛ ثانیاً منزلتش را در چشم مردم حفظ کنیم.

چهارم:

عدالت خواهی، از پایه های انقلابی بودن ماست. اما حضرت آقا در زمینه ی روش عدالت خواهی نکته ای شنیدنی داشته اند که کمتر شنیده شده است:

شما مى ‏گوئید که ما شعار عدالت مى ‏دهیم؛ دانشجو را مى ‏گیرند، اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نمى ‏گیرند. قوه‏ ى قضائیه چنین، یا دستگاه مسئول چنان.

خوب، اینجا شما باید زرنگى کنید؛ یک ‏لحظه از درخواست و مطالبه‏ ى عدالت کوتاهى نکنید؛ این شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همین است که عدالت را بخواهد. پشتوانه‏ ى این فکر هم با همه ‏ى وجود، خودم هستم و امروز بحمد اللَّه نظام هست. البته تخلفاتى هم ممکن است انجام بگیرد؛

شما زرنگى ‏تان این باشد: گفتمان عدالت خواهى را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصى و مصداق‏ سازى نکنید. وقتى شما روى یک مصداق تکیه مى ‏کنید، اولًا احتمال دارد اشتباه کرده باشید؛ من مى ‏بینم دیگر. من مواردى را مشاهده مى‏ کنم- نه در دانشگاه، در گروه‏هاى اجتماعى گوناگون- که روى یک مصداق خاصى تکیه مى‏ کنند؛ یا به‏ عنوان فساد، یا به عنوان کج‏ روى سیاسى، یا به‏ عنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلًا اتفاقاً از جریان اطلاع دارم و مى ‏بینم این‏جورى نیست و آن کسى که این حرف را زده، از قضیه اطلاع نداشته است.

بنابراین وقتى شما روى شخص و مصداق تکیه مى‏ کنید، هم احتمال اشتباه هست، هم وسیله‏ اى به دست مى‏ دهید براى اینکه آن زرنگ قانون‏ دانِ قانون‏ شکن -که من گفته‏ ام قانون‏ دان هاى قانون‏ شکن خطرناکند- بتواند علیه شما استفاده کند. شما از دادستان چه گله‏ اى مى‏ توانید بکنید؟ اگر یک نفرى به‏ عنوان مفترى یک شخصى را معرفى کند و بگوید آقا او این افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى این نیست که برود دنبال ماهیت قضیه. اگر این افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، ماده‏ ى قانونى، آن قاضى را ملزم به انجام یک کارى مى‏ کند؛ لذا نمى‏ توانیم از او گله کنیم. شما زرنگى کنید، شما اسم نیاورید، شما روى مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است، آن کسى که در محیط اجراء مى‏ خواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را مى‏ کنند. آن کسى هم که فریاد مربوط به محتواى این پرچم را بلند کرده، احساس دلگرمى مى‏ کند و کار پیش خواهد رفت.

بنابراین به نظر من مشکلى در کار شما نیست؛ شما جوان هاى مؤمنى هستید که انتظار هم از شما همین است. هر شعار خوبى که داده مى ‏شود، بعد از اتکال به خداى بزرگ که همه ‏ى دلها و زبانها و اراده‏ ها دست اوست، تکیه به شما جوانهاست، امید به شما جوانهاست؛ این را بدانید.

در ادامه: در این رابطه، نوشته جناب میثمی در تریبون را پسندیدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۰۰:۲۲
علی اصغر جوشقان نژاد

قبلاً سه سوال پرسیدم و حالا قصد دارم به سوال اول آن (که پاسخی واضح دارد) جواب دهم.

حمایت از کالای داخلی وظیفه کیست؟ دولت یا مردم؟

عده ای وقتی موضوع خرید کالای ایرانی مطرح می شود، دلیل می آورند که اصولاً حمایت از تولید کننده، وظیفه دولت است نه ملت. علت هم این است که اگر تولید کننده بتواند فارغ از دغدغه ادارات و اصناف رنگارنگ و جوراجور، به تولید بیاندیشد و هزینه های سربار سیستم اداری حکومت (اعم از هزینه های رسمی و غیر رسمی!!) از دوش او برداشته شود، هیچ نیازی به حمایت مصرف کننده های خرده پا ندارد و خودش می تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. نتیجه طبیعی این استدلال آن است که هنگام خرید توجهی به کشور سازنده نکنیم و فارغ البال! نسبت کیفیت و قیمت را بسنجیم و انتخاب نهایی را انجام دهیم.

اما این استدلال تا چه اندازه درست است؟

به نظر نگارنده، قطعاً دولت وظایف زیادی در زمینه حمایت از تولید کنندگان دارد و از این وظایف گریزی نخواهد داشت؛ اما هر چقدر این وظایف روی زمین مانده باشند، باعث نمی شوند که مردم وظایف خود را فراموش کنند.

اگر تولید کننده ای از فروش محصولات با کیفیت خود مطمئن باشد، با خیالی آسوده تر هزینه های اولیه این تولید را متحمل می شود، و اگر این اطمینان وجود نداشته باشد، هر چقدر که فرآیند اداری شروع تولید تسهیل شود منجر به افزایش چشمگیر تولید نخواهد شد.

آنچه میزان تولید کالای الف را بالا می برد، نه اخذ آسان مجوز تولید که خریدار انبوه آن است و حالا شما به جای کلمه الف، بگذارید ایرانی.

***

همین پاسخ به نظر خودم ساده را دوستانی نمی پذیرند و رد می کنند. دلیل آن شاید سوالات دیگری باشد که در ادامه این سوال مطرح می شود + و پیچیدگی مسئله را بالا می برد.

در همین رابطه، پیشنهاد می شود +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۰ ، ۲۳:۱۳
علی اصغر جوشقان نژاد

سریال ستایش تمام شد و قانون گریزی را در ذهن جمعی از مردم ایران، زیبا و دوست داشتنی نشان داد.

1- شخصیت اصلی داستان که دوست داشتنی هم بود، در تمام طول داستان در حال فرار از قانون بود. از نظر شرعی و قانونی او خلاف کار بود، ولی ماه ها مردم ایران برایش دل سوزاندند و دعا کردند که بتواند از شر قانون خلاص شود.

2- شخصیت منفی و منفور داستان هم در نقطه مقابل همین دل سوزاندن است. هر چقدر که او بد باشد، ولی حق شرعی و قانونی او بوده که نوه ها را داشته باشد. اما چون پولدار است، آدم بدی است و چون آدم بدی است، باید حقوق قانونی و شرعی اش را هم از او دریغ کرد.

3- حالا این وسط، همه آنهایی که جای ستایش را به مجریان قانون گفته اند، آدم فروش هستند و همه پلیس ها، آدم بد! در مقابل، معتادی که به کمک قانون گریزان می آید، در امتحان الهی پیروز شده است.

4- در ابتدای داستان، برادر ستایش به دنبال فرار از قانون بود. او برای فرار از سربازی در دوران دفاع مقدس، حاضر به فرار از ایران شد و دل ما برایش تپید تا بلکه بتواند فرار کند؛ که نشد. حالا این دلسوزی ما، چه نسبتی با علاقه مان به شهدایی دارد که در همان زمان به سمت مرزهای عراق حرکت می کردند، والله عالم.

5- مرزداران ایران بسیار آدم های ظالمی هستند که باعث مرگ برادر ستایش شدند. خب مگر چه اشکالی داشت که یک جوان ترسو و قانون گریز (که حالا ما به او علاقه مند شده ایم) به صورت قاچاق از مرز می گذشت؟

6- راستی! قاچاق چی ای که کمک کرد تا برادر ستایش را از مرز رد کند هم آدم خوش قول، دوست داشتنی و قابل اعتمادی بود!

7- شوهر ستایش، برای ازدواج با دختر دلخواهش، قید پدر و مادر را زد. این درس مهمی است که جوانان امروز ما سخت نیازمند آن هستند!!! البته این ماجرا ریشه در اعماق خانوادگی این فیلم داشته است. در انتهای داستان دانستیم که مادر ستایش هم دقیقاً همین خلاف را مرتکب شده بود.

8- ترجیع بند سریال ها و فیلم های مذهبی و غیر مذهبی ما هم که دوستی آشکار و پنهان دختران و پسران با هم است. ستایش، آن موقع که با شوهر آینده اش نامحرم بود، با خیالی آسوده به خانه آنها می رفت و شوهر آینده اش چه کار خوبی می کرد که دختر نامحرم را در اتاقش (در گوشه باغ) راه می داد و گاهی با او خلوت می کرد. و چه خوب تر که از پدر و مادرش پنهان می کرد.

ممکن است مسئولین بفرمایند که با فلان جمله و سکانس و دکور و غیره و ذلک نشان داده ایم که این کارها چقدر بد بوده اند. اما این ها اصلاً مهم نیست، مهم آن اثری است که روی مخاطب این فیلم گذاشته شد.

حالا هی سخنرانی کنید که مردم قانون را، حتی اگر به ضرر آنها بود بپذیرند... هی در فضیلت عدالت حرف بزنید... هی آرمان های انقلاب را شعار بدهید... هی تخلف از آرمان ها را فیلم کنید...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۰ ، ۰۷:۲۳
علی اصغر جوشقان نژاد

یک بوق زدن ساده -یعنی فشردن انگشت روی شاسی بوق- می تواند 5 حکم داشته باشد:

1- ممکن است بوق زدن مان مباح باشد، مثل وقتی که کسی جلوی ما توقف کرده و ما با یک بوق کوتاه او را به حرکت کردن دعوت می کنیم.

2- همین بوق می تواند مستحب باشد، مثل وقتی که برای آشنایی بوق می زنیم و از طریق این صدای نخراشیده، سلام می کنیم.

3- جایی که می توانیم کمی صبر کنیم تا مسیر باز شود و ما از روی عجله یا بی حوصلگی بوق می زنیم، احتمالاً کار مکروهی انجام داده ایم.

4- بوق حرام هم جایی است که بوق زدن ممنوع است و این خلاف قانون، حرام هم هست. یا مثلاً جایی خاص با نیتی خاص (+) هم می تواند در حرام شدن بوقندگی ما موثر باشد.

5- اما فکر می کنید چه موقعی بوق زدن واجب است؟ وقتی که حکم نهی از منکر پیدا کند!! اگر راننده خلافکاری ببینیم و به نشانه اعتراض برایش بوق بزنیم، گویی که نهی از منکر لسانی کرده ایم. همان ثواب را خواهد داشت. چه بسا که بوق نزدنش هم، همان گناه را...

«... و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عندالامر بالمعروف والنهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجّی.»

تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند نمی اندک در مقابل دریاست

حکمت 366 نهج البلاغه

چقدر در مورد احکام کاری که می کنیم، تحقیق کرده ایم؟ مخصوصاً فعالیت های مالی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۰ ، ۲۲:۰۱
علی اصغر جوشقان نژاد
امروز می خواستم با موتورم یک خیابان یک طرفه را به خلاف رانندگی کنم...
قبل از اینکه بپیچم توی خیابان
به ذهنم رسید که باید از راننده هایی که از روبرو می آیند حلالیت بخواهم که راهشان را نا امن کرده ام... و چه سخت بود.
بعد بیشتر فکر کردم و دانستم که باید از همه مردم ایران عذرخواهی کنم
چون اعتماد به نفس ملی را در رعایت قانون کم کرده ام و (به سهم خودم) این فکر را تقویت کرده ام که ایرانی ها قانون را رعایت نمی کنند.
بعد به ذهنم رسید که اگر در بین مردم مسلمان منطقه
که این روزها بیدار شده اند
همین تصور از ایرانی ها شایع شود
من به سهم خودم مانع الگوگیری آنها از انقلابی شده ام که این همه خون شهدا پایش ریخته
و این یعنی مدیون شهدا هم خواهم شد
هم شهدای ایران و هم شهدای انقلاب های جدید
و به علاوه مدیون خود مردم مسلمانی که تا حالا چشم شان به ایران اسلامی بوده
و به خاطر افراد قانون گریزی مثل من، نگاه شان پژمرده است.
دوباره فکری کردم و دیدم که اگر انقلاب اسلامی خاورمیانه به خطا نرود، رشد اسلام بسیار بیشتر خواهد شد
ولی اگر این انقلاب ها الگوی صحیح خودشان را (با اشتباهات من و امثال من) از دست بدهند و منحرف شوند، بخشی از گناه دیرتر مسلمان شدن خیلی ها به گردن من می افتد
و اینچنین من مدیون نامسلمان ها هم خواهم بود
و همچنین (به سهم خودم) مدیون نسل های بعد، که به همین میزان با جهانی کمتر مسلمان مواجه خواهند شد.
*
200 متر مسیر را کوتاه تر کردن با خلاف، به این همه درد سر نمی ارزد... می ارزد؟
**
بچه حزب اللهی که خلاف می کند، نوبر است...
***
کتاب داستان های شهر جنگی را بخوانید
مخصوصاً داستان پر عقابش را
گویا نویسنده با هر گلوله ای که شلیک می کرده، همین قدرها فکر می کرده.
فکر کنیم.
****
همین مطلب در جهان نیوز +
باز هم این مطلب در الف + به همراه نظراتی خواندنی
و در بولتن نیوز +
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۷:۳۰
علی اصغر جوشقان نژاد

در دو شب از شبهای قدر، افتخار خدمت در حرم مطهر حضرت معصومه نصیبم شد.

شب اول درون درب شماره 24 ایستاده بودم. این بخش از صحن کاملاً پر شده بود و باید مردمی که زیر انداز همراه داشتند به سمت درب 23 هدایت می کردیم.

شب بعدی داخل صحن بودم تا مسیر رفت و آمد را باز نگه دارم و نگذارم مردم در مسیر، زیر انداز پهن کنند.

برخوردهای متفاوتی می شد. از اینکه با اشاره دست، حرف را بگیرند و عمل کنند، تا اینکه درگیر شوند و به زور حرف خود را به کرسی بنشانند. اکثریت مردم، البته حرف را می پذیرفتند. اما عده ای هم بودند که کار خودشان را می کردند یا حتی برای رعایت نکردن «قانون» آن محدوده، دعوا می کردند.

شب قدر در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها

آنچه در ادامه می آید، دلایلی است که برای این «قانون گریزی» به نظرم رسید. هدفم از ذکر این نکات، نه فقط نقل سختی های اجرای قانون است، بلکه به نظرم می رسد بعضی از ما حواسمان نیست که با رعایت نکردن «حتی یک قانون کوچک» به بی نظمی های بزرگ کشورمان کمک کرده ایم. یک «قانون آبکی» را هم برای این مثالم انتخاب کردم تا راه توجیه را برای دوستان باز بگذارم.

نگاهی به قانون

قانون مورد بحث ما، به تصویب مجلس شورای اسلامی! نرسیده است. سه چهار خادم به صحنه نگاه کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که مثلاً اینجا نباید کسی بنشیند یا کسی نباید از این در وارد شود. رعایت همین قانون کاملاً عملیاتی، موجب برقراری نظم در محدوده اجرای خودش خواهد شد.

اما خود این قانون چند اشکال داشت:

1- ضمانت اجرایی نداشت. یعنی مثلاً اگر کسی حرف ما را نمی پذیرفت و در محل ممنوع می نشست، هیچ کاری از دست ما بر نمی آمد. و اگر هم می آمد، نمی خواستیم شب قدر مردم را خراب کنیم.

2- در قانون جا برای چانه زنی پیش بینی شده بود. می دانستیم که بالاخره بعضی ها حرف ما را نمی شنوند و کار خودشان را می کنند، بنابراین قبل از اینکه به حداکثر جمعیت برسیم، ورود  یا نشستن را ممنوع می کردیم. خب مخاطب عادت می کند که با مجری قانون چانه زنی کند، شاید درست شد. ضمن اینکه -بلانسبت شما- کور که نیست، می بیند هنوز جا هست و به همین دلیل مخالفت می کند.

3- شفاف و عمومی تفهیم نمی شد. اگر قبل از رسیدن جمعیت مردمی، مکان های ممنوع را به روشی مشخص می کردیم (مثلا نوار رنگی جلوی آن می کشیدیم) خود به خود خیلی ها می پذیرفتند که اینجا نباید نشست.

تابلوهای راهنمایی رانندگی

از قانون بگذریم:

چه روحیه ای باعث می شود ما با قانون مخالفت کنیم؟

1- فکر می کنیم قانون آمده است تا ما را از چیزی محروم کند. وقتی به بعضی می گفتیم از در شماره 23 حرم وارد شوند، گویی این بخش حرم خیلی با بخش بعدی تفاوت می کند و باید تمام تلاش شان را بکنند تا از فیض اینجای حرم محروم نشوند. بعضی از مخالفت ها از این روحیه بود.

2- فکر می کنیم قانون اساساً برای نهادینه شدن تبعیض وضع شده است. اگر می گفتیم شما داخل نشو، فوراً اشاره می کرد به افرادی که داخل می رفتند و از تبعیض گله می کرد. ولی نمی دید که آنها زیر انداز ندارند و او با زیر انداز و وسایلش قطعاً نیازمند جایی برای نشستن است. به جای اینکه تفاوت خود با دیگران را ببیند، به حداقل شباهت برای اثبات ظالمانه بودن قانون بسنده می کرد.

3- با مخالفت، مخالفیم. وقتی جلوی ورود بعضی را می گرفتیم تا از این در وارد حرم نشوند، می خواستند حرف خود را به کرسی بنشانند. گویی هیچ هدفی نداشته اند جز اینکه در مبارزه ی دو نظر، نظر خود را غالب کنند و پیش خانواده «سربلند» بمانند. می شود گفت: «لجبازی»

4- با یک مخالفت کوچک، شکست می خوریم. دقیق و کامل فکر نمی کنیم که چه اتفاقی افتاده است و چه باید انجام دهیم. همین که می گفتیم از اینجا نه، گویی از حرم اخراجشان کرده ایم. مثلاً می گفتند: «این همه راه اومدیم که توی حرم باشیم». به خاطر همین تصور هم بود که مخالفت می کردند. ولی کافی بود 50 قدم بیشتر بردارند تا به خواسته خود برسند.

5- خود خواهیم. می گفتند من اینجا بنشینم، گور بابای بقیه که سخت شون می شه.

6- خود رأییم. بعضی ها ما را سوال پیچ می کردند تا نهایتاً بپذیرند نباید وارد شوند. حاضر نبودند تجربه و تصمیم افرادی را که به عنوان خادم ایستاده بودند بپذیرند.

7- هر چیزی را وقتی خوب می دانیم که در راستای منافع واضح و زود گذر ما باشد. خادم ها آدم های بدی هستند چون نمی گذارند من اینجا بنشینم.

8- مرگ خوب است، ولی برای همسایه. اگر من اینجا نشسته باشم و دیگران با رفت و آمدشان مزاحم من باشند، خادم ها وظیفه دارند از عبور و مرور جلوگیری کنند. اما اگر دیگران نشسته باشند، من فقط می خواهم یک لحظه از کنارشان رد شوم و مزاحمتی ندارم، پس چرا این خادم ها جلوی من را می گیرند؟

9- فکر می کنیم که حتماً راهی دارد و اگر چانه بزنیم قبول می کنند. البته خیلی وقت ها هم درست فکر می کنیم.

10- حاضر نیستیم چند قدم بیشتر راه برویم. هر کس می خواست جای مناسبی برای نشستن بیابد، باید 50 تا 100 قدم بیشتر راه می رفت. ولی خیلی ها حاضر نبودند برای نظم عمومی، این هزینه را متقبل شوند.

حرف آخر

خیلی از ما وقتی پیش هم می نشینیم از نظم «خارجی ها» تعریف می کنیم و از اینکه چقدر قانون را خوب رعایت می کنند. ولی فراموش می کنیم که رعایت قانون هزینه هایی دارد، وقتی حاضر بودی هزینه هایش را بدهی، جامعه تو هم مثل جامعه آنها «منظم» می شود.

همان شب قدر اول فکر کردم که اگر خود من می آمدم و از ورودم به هر دلیلی جلوگیری می کردم، آیا می پذیرفتم؟ مطمئن نیستم!

شما هم شاید در موقعیت بالا قرار نگرفته اید، ولی مطمئناً همواره با قوانین زیادی در اطراف خود مواجهید. قوانین نانوشته خانه، قاعده های اداره یا محل کار، قانون های راهنمایی رانندگی و...

10 مورد بالا را مثلاً در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی برای خودتان چک کنید و ببینید چقدر قانون گریزید؟

*

این را فراموش نکنم که از نظر اکثر علما «رعایت قوانین مصوب جمهوری اسلامی واجب است». تکرار کنید: «واجب»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۲۲
علی اصغر جوشقان نژاد