چهارم:
شب، آن بالا، در آسمان، ماه که کوچکتر شده است و اتوبوس که از خیابانهای ناهموار مکه میپیچد و برای آخرین بار به کنار مسجدالحرام میرسد. آنقدر به گلدستههایش خیره میمانیم تا گم شویم.
از مدینه که بیرون میآمدیم تلخ بود اما به شوق شجره، و از شجره به شوق مکه و از مکه... خدای من! چه کسی نمیداند این امید آخر است؟ یعنی بار آخر بود؟
خدای من! چه کسی ما را در اندوه دوری از خانهات تسلی میدهد؟ چه کسی هر شب خاطره زمزم و صفا و مروه را برایمان بازگو میکند؟ ماه؟
تا جده راهی نیست و این مسیر کوتاه تمامش با تماشای تو به پایان میرسد... خداحافظ
خداحافظ شبهای قرآنی
خداحافظ نافلههای بارانی
خداحافظ چهرههای نورانی
خداحافظ نجواهای آسمانی
خداحافظ و به امید دیدار
امضاء : سید صالح