تابلو۳
شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۸۴، ۰۹:۱۹ ق.ظ
توی اتوبان می رفتیم. اشاره ای کرد به وسط اتوبان و گفت اوایل انقلاب اینجا را عکس شهدا زده بودند. هر چند صد متری یک عکس روی یک تابلوی فلزی. بعدها زمان آقای (هـ....) آنها را بریدند. گفتند حواس راننده ها را پرت می کند و آمار تصادف بالا می رود...
نگاهش را کج کرد به سمت تابلوی تبلیغاتی یک شرکت خارجی و پرسید از کی اینها اینقدر زیاد شد؟ دو طرف اتوبان پر بود از این تابلوها، بدون اینکه مزاحم حواس راننده ها باشند.
یا حق
امضاء: سید علی ثاقب
و اما بعد:
یک ماه زندگی در تهران تجربه های جالبی داشت... ان شاءالله به زودی در موردش خواهم نوشت.
در ضمن دوستان دعا کنند که تهرانی نشویم. حتی اگر در شهر دیگری زندگی کنیم، این خطر تهدیدمان می کند...
التماس دعا
۸۴/۰۹/۱۹