این جا و آن جا...
می گفت: آن جا همه چیز حساب و کتاب دارد. طرف خانه اش آتش گرفته بود. آتش نشانی هم آمده بود. اما فقط مراقب بود که خانه های همسایه آتش نگیرد. پرس و جو کردم، معلوم شد صاحب خانه مالیات و عوارض شهرداری نداده.
بعد با لحن عاقلانه و حق به جانب ادامه داد: این یعنی حساب و کتاب. این طوری مردم خودشان به موقع عوارض شان را می دهند. این جوری خیلی بهتر است.
اگر همین اتفاق این جا افتاده بود، همین دوست عزیز احتمالاً می فرمود: چرا ادارات دولتی این قدر پول پرست هستند؟ انسانیت کجاست؟ وا اسلاما!!!
**
می گفت: کنار خیابان و پارک آن جا پر از درخت گیلاس بود، اما هیچ کس از آن ها نمی خورد. می گفتند این گیلاس ها برای گنجشک هاست. حق حیوانات است.
بعد با ذوق زدگی ادامه داد: فرهنگ را ببین. بشردوست که هیچ، حیوان دوست هم هستند.
به این دوست عزیز یادآوری کردم همین کشور حیوان دوست، در زمان جنگ این جا و عراق مقدار زیادی بمب شیمیایی به عراق فروخت. بعد هم مجروحان شیمیایی ما را برای مداوا به کشورش برد تا آزمایش کند و اثر بمب ها را ببیند و بتواند آنها را تقویت کند. فکر می کنم این حیوان دوست ها، برای آدم ها به اندازه موش آزمایشگاهی هم ارزش قائل نیستند.
**
چرا مرغ همسایه غاز است؟