کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظه آب گرفت؟!
گریه های امپراتور
فاضل نظری
رونوشت: دشمن
... نوری
... حوری
حالا که شده عید تولد برخیز
بشتاب به سمت چای و قند و قوری
مسرور بمان، غم به کناری انداز
لبخند بزن به خانه، حتی زوری
من در خم زلف تو «گرفتار» شدم
چون مرغ، به دام و ماهی اندر توری
یک بار دگر شعر برایت گفتم
با قافیه هایی از سر مجبوری
پی نوشت: اگر مطلب قبلی را نخوانده اید، آن را از دست ندهید +

مادرت
روز مادر و سالروز فتح خرمشهر... الگو باد
شهید بهشتی