پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

دغدغه اصلی پرهنگ، فرهنگ است. اما به سیاست، اقتصاد، جامعه و... هم سرک می‌کشد.
پرهنگ بیشتر از نوشته‌های خودم پر شده است، هر چند از نوشته‌های دیگران نیز خالی نیست.
ارادتمند؛ علی اصغر جوشقان‌نژاد

تاريخ پرهنگ
آخرین نظرات
عضوی از راز دل

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

1. تردید

پیاده مشغول قدم زدن در بیابان‌های اطراف کوه خضر شدیم. پسر تازه جوان، از سنگینی سینه‌اش گفت: از علاقه‌ای که بین او و یکی از خانم‌های هم‌کلاسی ایجاد شده است.

از تناسب نداشتن آن فرد با خودش اطلاع داشت. از آفات این نوع ازدواج کمابیش آگاه بود. می‌دانست شرایط ازدواج را به هیچ وجه ندارد. بنابراین خودش به این نتیجه رسید که باید این رابطه‌ی یک طرفه را قطع کند و این کار را نیز با سرعت انجام داد.

در این گفتگو، من بیشتر از آن که حرفی بزنم، حرف‌هایش را شنیدم و او خودش به نتیجه رسید.

همکار نامحرم

2. تردید در یقین

همه چیز از یک تلفن شروع شده بود و حالا تمام ذهن پسر را به خود مشغول کرده بود. کنکور پسر به خاطر همین دل مشغولی خراب شد. بعد از مدت طولانی دوستی، پدرش تازه فهمیده بود، آن هم به خاطر آنکه پسر حرف ازدواج را پیش کشیده بود.

پدر مخالف بود. همین مخالفت هم در نهایت توانست پسر را به جایی برساند که موضوع را فراموش کند. پسر خیلی اذیت شد تا قبول کند و موضوع را فراموش کند. حالا این که واقعاً فراموش کرده یا فقط سکوت می‌کند، خدا می‌داند.


3. ترقین

در محل کار با هم در یک اتاق بودند و همین مقدمه‌ی علاقه بین آنها شده بود. خودش پسر مقیدی بود و سعی می‌کرد احساسی تصمیم نگیرد. اما به شدت معتقد بود این خانم به درد زندگی مشترک می‌خورد.

با اصرار او، بالاخره خانواده راضی شدند برای خواستگاری اقدام کنند. اما بعد از اولین جلسه، نظر جمع خانم‌های خانواده منفی بود. بعد از اندکی مقاومت، او هم راضی شد که قید این رابطه را بزند. خوشبختانه محل کارش هم عوض شد و همه چیز را تمام کرد.

جدا کردن نامحرمان

4. یقین در تردید

چشم فامیل، زیاد به فامیلش می‌افتد. همین چشم تو چشم شدن‌ها هم گاهی به علاقه‌مندی می‌انجامد. پسر جوان هم به همین دلیل عاشق دخترعمویش شده بود.

مشورت کرد. دانست که معیارهای آنها برای زندگی موفق با هم متفاوت است. دختر عمو به شدت به دنبال کسب یک شغل مناسب است و پسر عمو اولویت اول زن را خانواده‌اش می‌داند و از سر و کله زدن همسرش با نامحرم رنج می‌برد.

با این همه، نتوانست جلوی دلش را بگیرد. خانواده را به خط کرد تا به خواستگاری بروند. جلسه اول، جلسه دوم، جلسات بعدی، مشاوره و... هنوز هم نتوانسته‌اند تصمیم بگیرند.

پسر جوان از اینکه حرف عقل و نتیجه مشورت را زیر پا گذاشته دلخور است و به دنبال یک راه حل.

سفره

5. یقین

پسر بچه‌ای بیشتر نیست. به لطف گوشی هوشمند و نرم‌افزارهای ارتباطی‌اش با یکی دو تا دختر دوست شد. بعد از مدتی کارش با یکی از آنها بالا گرفت و به بحث ازدواج رسید. به هیچ وجه شرایط ازدواج را نداشت اما اصرار پسر و دختر در هر دو خانواده، آنها را مجبور به پذیرش فرایند خواستگاری کرد.

خواستگاری بیشتر به صورت نمادین و ظاهری برگزار شد. «علف» و «بزی» همدیگر را می‌خواهند و بقیه هم این را می‌دانند. فقط سعی دارند ظاهر را درست کنند.

هر چند دختر و پسر شرایط حداقلی ازدواج را ندارند و مناسب هم نیستند،‌ اما این ازدواج اتفاق خواهد افتاد.

ازدواج

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۹
علی اصغر جوشقان نژاد

بعضی حرکت‌های خوب، آدم را سر وجد می‌آورد. یکی هم این حرکت زیبا که در پایگاه همسران فاطمی انجام شده است:



در صفحه اصلی نوشته است:
هر حرفی را به هر کسی نمی‌توان زد. این را همه می‌دانند. برای همین هم قدیمی‌ها گفته‌اند: «معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهندش، پر طاووس عزیز است به کرکس ندهندش». حالا اگر این حرف، حرف اهل بیت باشد که دیگر اهمیتش هزار برابر است و مخاطب خیلی مهم می‌شود. به همین دلیل این متن را نباید هر کسی بخواند چرا که هدیه خصوصی امام صادق (علیه‌‌السلام) است به بانوان مومنی که با جان و دل حاضرند برای سخن آل‌الله خود را فدا کنند.

بعد که به ادامه مطلب بروی، اصل حرف را می‌بینی:

این پایگاه راه‌اندازی شده است برای تشویق خانم‌ها به بخشیدن مهریه‌هایشان.

واقعا دستشان درست.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۰
علی اصغر جوشقان نژاد

هواپیما در میانه بیابان سقوط کرد و خلبان با کمک چتر نجات، جان به در برد. از شدت آفتاب بیابان، بسیار تشنه شد و رو به مرگ افتاد. ناگهان در دوردست بیابان کسی را دید که بساطی به پا کرده است.

کشان کشان خود را به او رساند. دید که در میانه بیابان، کسی به فروش کت و شلوار مشغول است!! از او تقاضای آب کرد. فروشنده گفت: «فقط کت و شلوار از من بخواه» هر چه خلبان بیشتر اصرار کرد، کمتر نتیجه گرفت. در آخر، فروشنده بالای کوهی را نشان داد و گفت «آنجا آب پیدا می شود»

خلبان که امید نداشت با آن همه تشنگی به بالای کوه برسد، نا امید حرکت کرد و بعد از مدتی افتان و خیزان به آنجا رسید و با تعجب دید همه نوع نوشیدنی مهیا شده است. بسیار خوشحال شد و رفت تا جرعه آبی بستاند و رفع تشنگی کند. اما...

رفت تا جرعه آبی بستاند و رفع تشنگی کند، اما صاحب آنجا تابلویی را با انگشت نشان او داد که نوشته بود:

«نوشیدنی بدون کت و شلوار داده نمی شود، اصرار نفرمایید

*

کت و شلوار همراه داشته باشید که در تشنگی قیامت فقط کت و شلوار به کارتان خواهد آمد.

کت: وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ (سوره اعراف، آیه 26)

شلوار: هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُم وَ انتُم لِبَاسٌ لَّهُنَّ (سوره بقره، آیه 187)

**

امانتداری: از سخنان حجت الاسلام نقویان در مراسم هلهله فرشتگان (جشن سالروز ازدواج حضرت امیر و حضرت زهرا)- قم- 7/8/90

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۰ ، ۱۵:۲۹
علی اصغر جوشقان نژاد