پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

مدیریت فرهنگ، با نرم افزار و گزارش و جلسه!

پرهنگ

دغدغه اصلی پرهنگ، فرهنگ است. اما به سیاست، اقتصاد، جامعه و... هم سرک می‌کشد.
پرهنگ بیشتر از نوشته‌های خودم پر شده است، هر چند از نوشته‌های دیگران نیز خالی نیست.
ارادتمند؛ علی اصغر جوشقان‌نژاد

تاريخ پرهنگ
آخرین نظرات
عضوی از راز دل

بایگانی مطالب

آیا مردم ما بی دین تر شده اند؟

اشاره به گذشته ای طلایی که در آن فرهنگ دینی در جامعه بروز بیشتری داشته و مردمی دیندار و مقید در آن زندگی می کرده اند، از لابه لای بسیاری از گفتگوها پیدا می شود. خیلی وقت ها می شنویم که «دیگه هیچ کس به فکر دیگران نیست» یا «توجه جوون ها به دین کم شده» یا «مردم قبلا اهل حلال و حروم بودن» یا امثال این جملات و مفاهیم

اما آیا همان طوری که تصور بسیاری از مردم شکل گرفته است، جامعه واقعاً بی دین تر شده است؟

*

ما، معمولا برای آن که سطح «دین» را در جامعه بسنجیم از چه ابزاری استفاده می کنیم؟

  • به گسترش بی حجابی در جامعه نگاه می کنیم.
  • حرام خوری های شاخص مثل اختلاس ها را می بینیم.
  • گران فروشی ها و بی انصافی هایی که در نوسانات اقتصادی پیش می آید را ملاک می گیریم.
  • برخی بی توجهی های رایج شده به حلال و حرام را مورد نظر می گیریم.
  • گسترش روزه خواری علنی و تلاش عده ای برای تظاهر به روزه خواری توجه ما را به خود جلب می کند.
  • به مظاهر فساد در فضای حقیقی و مخصوصا مجازی توجه می کنیم.

و برخی موارد دیگر، مشابه آن چه گفته شد.

اما این نکته ها چقدر «معیار» هستند؟ و اگر معیارند، چقدر «جامع» هستند؟

*

من معتقدم نمی توانیم به آسانی ادعا کنیم جامعه ایران نسبت به مثلا چهل سال پیش، بی دین تر شده است. چه بسا با برخی ملاک ها، بتوانیم خلاف این ادعا را مطرح کنیم. اما چطور می توان در فضای روانی کنونی جامعه و رسانه ها چنین ادعایی را طرح کرد و از آن دفاع نمود؟

*

اگر بخواهیم در مورد میزان ایمان افراد نظر دهیم، امکان پذیر نخواهد بود. چرا که ایمان، امری درونی است و بشری مانند ما، نمی تواند آن را بسنجد و مقایسه کند. اما چیزی که برای ما قابل سنجش و مقایسه است، مظاهر ایمان و اسلام در جامعه است.

در این میان، هرگاه بحث مظاهر ایمان و اسلام در جامعه مطرح می شود، معمولا برخی مظاهر که عمدتا به دو حوزه «عفت ورزی» و «حلال خوری» مرتبط هستند پیش چشم ما برجسته می شوند. اما آیا مظاهر دیگر در جامعه بروز و ظهور ندارند؟ آیا نمادهای مهمتر یا لااقل نمادهایی همسنگ این دو نماد یافت نمی شوند؟

مثلا به این نکات نگاه کنید:

  • جلسات قرآنی ماه مبارک رمضان، هر سال شلوغ تر از سال قبل برگزار می شود. جلساتی که چهل سال قبل وجود نداشته اند.
  • مراسم هایی مثل اعتکاف، سال ها فقط توسط تعدادی انگشت شمار از طلاب برگزار می شد و اکنون جمعیتی چندصدهزار نفری تقاضای حضور در این مراسم را دارند.
  • دفاع از مظلوم که یکی از بزرگ ترین دستورهای اسلام است، در برنامه هایی مانند روز قدس به صورت برجسته و توسط عموم مردم انجام می شود.
  • مقابله با ظالم، حداقل به صورت احساس تنفر از قدرت های استکباری و ابراز آن توسط بخش قابل توجهی از جامعه انجام می شود.
  • شهدای مدافع حرم، از دل همین جامعه به عنوان افرادی شاخص در دین داری دیده می شوند.
  • بی حجاب هایی را که بی دین فرض گرفته بودیم، در برنامه هایی مثل شب های قدر و حتی اعتکاف می بینیم و تصورمان را به چالش می کشند.
  • نمونه های زیادی از کمک رسانی های فردی و دستگیری های خرد از نیازمندان در جامعه دیده می شود
  • بسیج شدن جامعه برای کمک به سیل زدگان یا امثال آن، نماد هم نوع دوستی مردم است.
  • اقداماتی مانند اردوهای جهادی، نشان می دهد که این هم نوع دوستی، در یک مقطع خاص نیست و در طول زمان جاری است.

احتمالا شما هم می توانید به این فهرست مواردی را اضافه کنید. اما هنگامی که می خواهیم در مورد دین جامعه قضاوت کنیم، عمده این نمونه ها را کنار می گذاریم و با نگاه به همان ملاک های اول، جامعه را «بی دین» شده تصور می کنیم.

*

اگر جامعه را بی دین تصور کنیم، بعضی خطاهای خودمان را «در این شرایط سیاه و در این جامعه منحرف» قابل بخشش خواهیم یافت. ضمن این که همواره تصور خواهیم کرد «ما که خوبیم، برو ببین مردم چطورن»

با این حساب، گویا به نفع مان است که جامعه را بی دین تر از واقعیت تصور کنیم. این طور نیست؟

*

بعد از تحریر: همکار خوبم آقای حمیدرضا حسن پور طی یادداشتی روی این مطلب، بررسی های علمی صورت گرفته در مورد دین داری ایرانیان از دهه 50 تا کنون را بررسی کردند. بخوانید: +

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۸:۰۱
علی اصغر جوشقان نژاد

حالا که جو «جنتلمن» کمی فروکش کرده، چند کلمه در مورد این موج و موج های مشابهی که پشت سر گذاشته ایم یا پیش رو داریم می نویسم:

مهم ترین اثری که موج «جنتلمن» در جامعه گذاشت چه بود؟

موج «سعید طوسی» را به خاطر بیاورید. نتیجه آن موج در نهایت، تخریب «کلاس های قرآن» در ذهن بخش های جدی از جامعه شد. یک نهاد فرهنگی این جامعه با آن موج به ناحق چنان مفتضح شد که زمان زیادی برای بازسازی آن در افکار عمومی نیاز است.

موج جنتلمن هم همین نقش را (در ابعادی کوچکتر) برای مدارس بازی کرد. موج جنتلمن، مکمل موج های قبلی (مثل موج زشت کاری آن معلم غرب تهران، یا...) بود که همگی تلاش می کنند مدارس را جایی غیرایمن از نظر فرهنگی برای فرزندان ما نشان دهند. اما آیا مدارس ایمن هستند؟

مطمئناً مدارس نواقص زیادی دارند. اما آیا اغراق در این نقص ها مفید است؟ آیا باید اشکالی که در یکی دو مدرسه وجود داشته است را به عنوان یک نگرانی عمومی در همه مدارس مطرح کنیم؟ نتیجه ای که این فضا به دنبال دارد جز این است که «معیار مدرسه خوب» از نظر فرهنگی در ذهن اولیای دانش آموز و گرداندگان مدارس در سطح «پخش نکردن موسیقی مبتذل و نداشتن مراسم رقص!» پایین می آید؟ جز این است که همه چیز را از دست رفته می بینیم؟ جز این است که نگرانی های فرهنگی ما از مدرسه رفتن فرزندانمان روی موضوعاتی تمرکز می کند که مسئله اصلی خیلی از مدارس نیستند؟

*

کمک به ترویج این موج ها، حتی با انتشارشان به منظور تحذیر جامعه از چنین موضوعاتی، کمک به تخریب نهادهای فرهنگی و زیرساخت های جامعه است. زیرساخت هایی که اگر اعتماد عمومی به آنها از بین برود، راه دشواری در پیش خواهد بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۳۹
علی اصغر جوشقان نژاد

برنامه تلویزیونی عصر جدید، برنامه ای جذاب و پرمخاطب از شبکه سوم سیماست. برنامه ای که حتماً موجب افزایش میزان بیننده برنامه های نوروزی شده است. موافقان این برنامه به طور عمده بر امیدزایی و کشف استعدادها در این برنامه تمرکز می کنند. همچنین به جز موضوع کشف استعدادها، بر ایجاد انگیزه در دیگران برای پرورش استعدادهایشان نیز تأکید دارند. اما این همه ماجرا نیست.

به نظرم در یک نگاه کلی می توان نکات مهمی را در برنامه مشاهده کرد. نکاتی که برخی قابلیت تعمیم به دیگر برنامه های سرگرم کننده تلویزیون را دارد و برخی به فلسفه پهلو می زند:

اما قبل از ذکر نکات، لازم است برخی بدیهیات رسانه ای را مرور کنیم:

1. نیازی نیست که رسانه به شما بگوید چه چیزی مهم است و چه چیزی اهمیتی ندارد. همین که از میان همه موضوعات، چیزی در رسانه منعکس شود، خود به خود در ذهن مخاطبان، آن موضوع مهم می شود و سایر موضوعات از اهمیت می افتد. به عبارت دیگر، همین که رسانه به موضوعی پرداخت، به طور غیرمستقیم در حال افزایش اهمیت آن موضوع نسبت به سایر موضوعات هم گروه یا حتی غیر هم گروه است.

2. پر واضح است که چیزی که رسانه به صورت بصری نمایش می دهد اثرگذارتر از چیزی است که در گفتگو به آن می پردازد.

الف. استعداد یا شیرین کاری؟

عصر جدید، برنامه ایست که استعدادهای برتر رشته های مختلف را کشف می کند و نمایش می دهد. اما بعد از دیدن چند برنامه، مخاطب این مسابقه، چه چیزهایی را به عنوان استعداد خواهد شناخت؟ با نگاهی به برنامه های پخش شده، مواردی که بیشترین تکرار را داشته اند می شماریم:

  • توانایی های عجیب و غریب ذهنی (مثل محاسبات ریاضی، حافظه و...)
  • توانایی های خاص جسمی و ورزشی (مثل حرکات رزمی، دوچرخه سواری و...)
  • توانایی های خارق العاده خدادادی (مثل چسبیدن اشیاء به بدن)
  • خوانندگی
  • مجری گری
  • بازیگری
  • استندآپ کمدی

احتمالا چیز خیلی بیشتری نمی توانید به این فهرست اضافه کنید. یک بار دیگر فهرست را مرور کنید، به نظر شما کسی که طی دو سال گذشته مثلاً 10 اختراع علمی داشته است، صاحب استعداد نیست؟ یا کسی که توانسته با دست خالی 15 شغل ایجاد کند، کارش کمتر از شکستن چوب با بدن است؟ توانایی تدریس خوب به نحوی که دانش آموزان شیفته درس و مدرسه شوند، چه نسبتی با استندآپ کمدی دارد؟

می بینیم که عصر جدید به طور جدی معنای کلمه «استعداد» را در یک مجرای مشخص قرار می دهد. بدیهی است که در برنامه، هرگز سایر انواع استعداد نفی نمی شوند و چه بسا گاهی نیز مورد تأکید قرار می گیرند، اما همانطور که در بخش بدیهیات رسانه ای گفته شد، چیزی که رسانه به آن می پردازد، مهم می شود و چیزی که به آن پرداخته نشود، از اهمیت می افتد.

گویی عصر جدید، بیشتر به چیزی «استعداد» می گوید که برای سیرک مناسب باشد! شاید این لفظ، تند به نظر بیاید، اما احتمالا با مرور آن چه در برنامه می بینید و مقایسه آن با سیرک هایی که از تلویزیون دیده اید، تصدیق خواهید کرد.

اینجا خوب است برای مشخص شدن این مفهوم، یک مقایسه دیگر را هم پیشنهاد دهم. به نظر شما تفاوت برنامه «عصر جدید» با «مسابقه محله» در چیست؟ دکور فاخر؟ هزینه زیاد؟ مجریان و داوران؟ آیا ذات این دو برنامه با هم تفاوتی دارد؟

هر دو به نوعی «شیرین کاری» های مخاطبان را نمایش می دهند؛ حالا اگر یکی شان اسم «استعداد» بر این «شیرین کاری ها» بگذارد، چیزی به ارزش هایش اضافه نمی شود!

ب. عجیب باشید حتی اگر مفید نباشید.

مخاطبی که خوره عصر جدید باشد، حتماً یک معیار ارزش دهی جدید در ذهنش (خودآگاه یا ناخودآگاه) شکل خواهد گرفت: «عجیب بودن ارزش است»

شما تصور کنید که بلدید خیلی خوب و عادی دوچرخه سواری کنید. حتما هر چهار ضربدر قرمز شما با این استعداد شگرفتان روشن خواهد شد. کسانی امتیاز می گیرند که بتوانند با دوچرخه پشتک بزنند. کار عادی اصلا هنر نیست.

ممکن است بگویید اساس برنامه بر نمایش کارهای پیچیده و متفاوت است؛ و پاسخ بگیرید به همین دلیل، این برنامه «عادی بودن و عالی بودن» را به تدریج از ارزش می اندازد، و «عجیب بودن» را معیار خوبی می کند.

یکی از شرکت کنندگان مسابقه، با حافظه عجیب خود اسم همه شهرهای هر استان را حفظ بود، عدد پی را تا دوهزار رقم اعشار حفظ بود، جدول مندلیف و چیزهای دیگری را هم از بر کرده بود. این مرد بزرگوار تلاش کرده بود چیزهایی حفظ کند که همه بگویند «عجب چیزی حفظ کرده» ولو این که هزار و نهصد و هشتاد و پنجمین رقم عدد پی به درد هیچ درازگوشی نخورد، اما حفظش خوب است، چون عجیب است. اما حفظ قرآن عجیب نیست، بنابراین اهمیتی هم به آن نداده است. شما مخاطب گرامی هم نتیجه می گیرید که اگر حافظه دارید با آن چیزی حفظ کنید که تعجب بیافریند، اگر قدرت بدنی دارید، آن را در راهی خرج کنید که چشم های دیگران را از حدقه در بیاورد. استفاده از این استعدادها در راهی که مفید است، مفید نیست!

با این حساب، چرا باید موتورسوارانی را که در خیابان «تک چرخ» می زنند سرزنش کنیم؟

ج. «چه» به جای «چگونه»

در بخش «بدیهیات رسانه ای» گفتیم که «تصویر» بسیار اثرگذارتر از «گفتار» است. اکثر شرکت کنندگان، در جملات کوتاهی به این که «چگونه» به این توانمندی رسیده اند اشاره می کنند. اما اکثر در زمان برنامه به صورت تصویری به این که «چه» توانمندی هایی وجود دارد می پردازند. مخاطب جوان بدون آن که واقعاً متوجه زحمت هایی که پشت «بعضی» از این فعالیت ها هست بشود، نتیجه آن زحمات را می خواهد. مخاطب جوان، بعد از دیدن این برنامه به دنبال «میان بر» خواهد بود و احتمالاً تن خود را برای تلاش بیشتر گرم نخواهد کرد.

میان بر زدن، در «ورزش» می شود «دوپینگ» و در اقتصاد می شود «اختلاس» و در سیاست می شود «ژن خوب»؛ میان بر زدن بدون این که تن خود را برای تلاش متناسب با خواسته گرم کنیم، می شود همین ها

د. موتور محرک پیشرفت یا سرسره تعمیق غفلت

مهم ترین نکته ای که در این مطلب قصد گفتن آن را داشته ام، همین بند است.

یک بار قدرت موج آفرینی رسانه را با هم مرور کنیم: بعد از پخش برنامه خندوانه، «استندآپ کمدی» در جامعه رواج چشمگیری پیدا کرد. وقت زیادی از جوانان پای آینه یا در جمع های محدود دوست و فامیل برای تمرین استندآپ کمدی یا همان «جوک گفتن باکلاس» صرف شد. کلاس های آموزشی این کار رونق گرفت. استندآپ، پای ثابت برنامه های مختلف شد و «خنداننده ها» (بخوانید دلقک ها) عزیز شدند.

مشابه همین فرایند برای ادابازی یا پانتومیم هم اتفاق افتاد. یک برنامه پر مخاطب تلویزیونی موج می آفریند و انرژی مردم را به راهی که نشان می دهد می کشاند. حالا در سال «رونق تولید» که بعد از سال هایی مانند «مصرف کالای ایرانی»، «اقتصاد مقاومتی» و... آمده است، مهم ترین برنامه نوروز سیما، ما را به چه کاری دعوت می کند؟ عصر جدید، کدام اولویت کشور را نشانه گرفته است؟ اقتصاد را؟ علم را؟ فرهنگ را؟ بعد از هر قسمت عصر جدید، موتور جوانان برای کدام موضوع مورد اشاره در «گام دوم» به حرکت در می آید؟

ممکن است بگویید این موضوع وظیفه برنامه های دیگر است. آن وقت باید با مقایسه زمان پخش، اثرگذاری، هزینه، تبلیغ و جریان سازی «آن برنامه های دیگر» با «عصر جدید» به اولویت های عملیاتی رسانه پی برد.

این برنامه، جوانان را بیشتر در سرسره غفلت سر می دهد. آن چنان که وقتی عمر خود را برای تقویت «شیرین کاری» های خود تلف می کنند، گمان می کنند در حال رشد هستند. و این جهل مرکب، در زمانه ای که بیش از هر وقتی به هوشیاری و بیداری نیازمندیم خطرناک است.

هـ. جان بازان عصر جدید

به نظر شما اگر کسی در حین تمرین یا اجرای یکی از این استعدادها دچار حادثه قطع عضو شود، به این موضوع افتخار خواهد کرد؟ مثلاً کسی که با چشم بسته شمشیر می زد، اگر با شمشیر خود به اشتباه بینی همکار خود را می برید، آن فرد تا آخر عمر با افتخار از این موضوع یاد می کرد یا با ناراحتی و سرافکندگی؟ حالا اگر کسی در این مسیر جان خود را بگذارد چه می شود؟ اگر برای تمرین یا اجرای یک حرکت نمایشی دچار سانحه شود و جان ببازد، چه خواهد شد؟

بسیار مهم تر از اینکه دیگران و حتی خود فرد در مورد این اتفاق چه نظری دارد، آن است که فرد سانحه دیده یا جان باخته، می تواند پاسخگوی نعمت سلامتی و حیات خود در مقابل خدای متعال باشد؟ به خدا خواهد گفت که نعمت سلامتی خود را در راه چه چیزی از دست دادم؟

این فرد را با جانبازان عزیز و شهدای گرانقدر مقایسه کنید.

مطمئناً مسیری که منجر به توانمندی در فعالیت های عجیب و غریب می شود، مجروحان و کشتگانی دارد. رسانه، چنان انتهای این جاده را زیبا به تصویر می کشد که افراد، خطر این حوادث را برای رسیدن به بهشتی که در انتهای مسیر است به جان می خرند. این نکته، نه تنها در پیام های غیرمستقیم برنامه که در پیام های مستقیم و شفاف نیز حضور دارد. دوچرخه سوار حاضر شده در برنامه می گوید در راه تمرین این ورزش روده هایش آسیب دیده و الان از روده پلاستیکی استفاده می کند و ادامه می دهد «چون به این ورزش علاقه دارم، ارزشش رو داشت».

*

علاوه بر نکات بالا، برخی نکات دیگر هم هست که با ذکری مختصر از آنها گذر می کنم. هر چند شاید تیر برخی نکات ذیل، فقط به «عصر جدید» نخورد و برنامه های دیگری را هم شامل شود:

  • سرگرمی هدف است یا وسیله؟ با این برنامه سرگرم می شویم که چه بشود؟
  • آیا بعد از دیدن این برنامه تشویق می شویم که برای پرورش استعدادهایمان تلاش کنیم، یا از فاصله زیادمان با فردی که در تلویزیون دیده ایم، سرخورده می شویم و تلاش را کنار می گذاریم؟
  • سکولاریسم در قاب یک برنامه جذاب تلویزیونی؛ دیگران به سکولار بودن این برنامه به قدر کفایت پرداخته اند و ضرورتی به گفتگوی بیشتر نیست.
  • دست و جیغ و هورا؛ یک معیار ارزش گذاری دیگر که در این برنامه و برنامه های مشابه به مخاطب القاء می شود، ضرورت توجه به میزان تشویق دیگران است. کاری مهم است که دیگران تشویقش کنند. عصر جدید (و برنامه های دیگری شبیه به آن) اهمیت تشویق اطرافیان را به طور ناخودآگاه در نهاد ما تقویت می کنند. آن گاه، قدرت تصمیم گیری ما در مقابل سرزنش های رسیده برای کار درست را مختل خواهند کرد. چه جای سرزنش است برای دختری که آرایش می کند تا تشویق دیگران را بیابد؟ و چه جای دلگیری است از پسری که معتاد می شود تا از رفقایش سرزنش نشنود؟

*

پی نوشت:

  1. اینها را که می نوشتم، به خاطر آوردم که در سال 1384، پیش از آن که وارد رسانه ملی شوم، «نامه ای سرگشاده به آقای صدا و سیما» نوشته ام. پیشنهاد می کنم آن را بخوانید.
  2. حالا با سال 84 این تفاوت را دارم که می دانم چرا بعضی اتفاق ها روی آنتن رسانه ملی می افتد و چرا بعضی دیگر نمی افتد. قبلا در مطلبی به برخی محدودیت های رسانه ملی برای حرکت در جهت انقلاب اسلامی اشاره کرده ام (+) و برخی راه ها برای اصلاح رسانه ملی را برشمرده ام (+)؛ هر چند الآن می توانم به آن دو فهرست برخی موارد دیگر را هم اضافه کنم.

***

و اما بعد:

در مدتی که ننوشته ام، تغییرات زیادی در زندگی ام اتفاق افتاده است. نوشتن را دوست دارم، باید در اولویت نیز قرارش دهم.

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۴۴
علی اصغر جوشقان نژاد

حرفی بزن ای مرغ فروبسته دو منقار

لبخند بزن یار، چه در خواب و چه بیدار

.

آن خال لبت دانه و آن زلف اگر دام

این ابروی درهم... چه کند صید گنه کار

.

آنگه که دو ابروت به هم بافته داری

چون ابر بهاریست نشان نم و رگبار

.

طوفان که به دریا برسد، وای به کشتی

کو فایده نحو و کلام و خط و اسفار

.

ای باد صبا دور کن این ابر سیه را

ای مرغ هما دور نشو از لب دیوار

.

جز ساحل لبخند تو من خانه نگیرم

ای مطلع مهر تو کمال همه اشعار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۱۸
علی اصغر جوشقان نژاد

در (قبل و بعد از) ایام انتخابات، رسانه های معاند تلاش کرده اند که رئیس جمهور اسلامی ایران را مخالف جمهوری اسلامی ایران نشان دهند و در نتیجه رأی به او را به عنوان مخالفت با نظام سیاسی ایران تعبیر کنند. این تلاش رسانه ای (که به نوعی مفهوم جدیدی در علوم سیاسی می آفریند) با واکنش مقام معظم رهبری مواجه شد +

این تلاش رسانه ها و ضد انقلاب، نوعی تلاش هویت ساز است. یعنی از یک سو برای خود دولت مردانی که تحت تأثیر این رسانه ها هستند و از دیگر سو برای طرفداران دولت، «هویت ضد انقلاب» ایجاد می کند. ادامه دادن این روال، موجب تشدید شکاف ها در کشور خواهد شد.

برای آن که بدانید تأثیرپذیری دولت از رسانه ها چه نتایجی می تواند داشته باشد، این ویدئو را ببینید: +

اما واقعیت چیست؟

رئیس جمهور محترم و اعضای کابینه ایشان، اشتباهاتی در موضع گیری داشته و دارند که موجب سوء استفاده دشمن می شود. مهم تر از آن، اشکالاتی در منظومه فکری حاکم بر دولت مشاهده می شود که زمینه را برای القای هویت ضد انقلاب فراهم می کند. اما مواقعی نیز وجود دارد که اختلاف نظر دولت با ضد انقلاب آشکارتر می شود و این موارد را باید بسیار قدر دانست.

از جمله آن موارد، حمله موشکی سپاه پاسداران به داعش است. در این حمله، بعد از سردرگمی ابتدایی ضد انقلاب، تحلیل اصلی مد نظر این رسانه ها، تمرکز بر تنش زایی ایران و احتمال بروز جنگ بود. همچنین این رسانه ها تلاش کردند به نوعی تناقض در این اقدام سپاه با جهت گیری دولت متوسل شوند تا از این رهگذر امکان ایجاد اختلاف نظر بین مسئولین در این موضوع را فراهم کرده باشند. به علاوه، پرداخت این رسانه ها به «خود سرانه» بودن اقدام سپاه و نداشتن مجوز (های غیر لازم) از مجلس و امثال آن نیز از دیگر خطوط خبری آن ها بود.

پدر صنایع موشکی ایران

اما در مقابل، دولت از همان ابتدا به طور قاطع از این اقدام حمایت کرد + هر چند رئیس جمهور با اندکی تأخیر به جمع حامیان پیوست، اما اشاره ایشان به این نکته که خود موافق و به نوعی تصویب کننده این اقدام بوده است بسیار مهم بود +  و به طور کامل خطوط خبری رسانه های بیگانه را ناکام می گذاشت.

ما چه کرده ایم و می کنیم؟

ما (بچه حزب اللهی ها) قبل از موضع گیری رئیس جمهور، به موضع گیری سایر اعضای هیئت دولت توجه مختصری داشتیم و تمرکز اصلی مان بر مطالبه موضع از رئیس جمهور بود (که به جز برخی روش ها و عبارات نا به جا، مطالبه اصلی درست ضروری بود) اما بعد از اعلام موضع رئیس جمهور و تلاش دولت برای آن که بتواند این اقدام را به نوعی برای خود کند، ما چه کردیم؟

به نظر می رسد تلاش ما بر این بود که مجددا بین خودمان و دولت در این موضوع فاصله ایجاد کنیم. یعنی ثابت کنیم دولت «این کاره» نیست و این اقدام ربطی به دولت نداشته است. واضح ترین نمونه، بیانیه سپاه پاسداران است که بعد از گفتار رئیس جمهور و وزیر اطلاعات + بیانیه می دهد و اعلام می کند که حمله تحت نظر فرمانده کل قوا بوده است +

ما چه سودی از این فاصله گذاری می بریم؟

اگر اجازه دهیم (و حتی کمک کنیم) که این اقدام برای دولت شود، فوایدش برای ما (در دو معنی: مردم ایران یا حزب اللهی ها) چیست؟

در این صورت:

  • هویتی خلاف آن چه رسانه ها تبلیغ می کنند از دولت ایجاد می کند که در این هویت جدید (و واقعی تر) دولت، ضد انقلاب نیست و بلکه در مواقع بحرانی می تواند حامی جدی نهادهای انقلابی باشد.
  • به دولت کمک کرده ایم نظرات انتخاباتی خود را در مورد موشک های ایران و سپاه به طور کامل نقض کند. (دولت چند مورد دیگر نیز نقض بعضی مواضع انتخاباتی تندروانه خود را داشته است)
  • این تحلیل را که رأی به دکتر روحانی، رأی به مفاهیمی معارض با انقلاب است توسط خود دولت از بین برده ایم یا تضعیف کرده ایم.
  • امکان بهانه گیری های بعدی جریان های معارض را (که موشک ها موجب تحریم ها هستند) از آنها گرفته ایم.
  • فاصله ما با دولت در یک موضوع کاسته می شود و در مقابل فاصله دولت با دشمن (که از مطالبات حضرت آقا نسبت به جریان های سیاسی است) افزایش پیدا می کنبد.

اما ما این همه فایده را با تشفی خاطر کوتاه مدت در «حال گیری» از دولت عوض کرده ایم. هر چند اگر قرار باشد فواید خارج کردن این موضوع از دست دکتر روحانی را بشماریم، ممکن است چند فایده ای قابل ذکر باشد، اما این فواید قطعا کوتاه مدت و غیر راهبردی است. مگر آن که ما (بچه حزب اللهی ها) نیز مخاطب و تحت تأثیر رسانه های بیگانه، دولت مستقر را اساسا مخالف جمهوری اسلامی ایران بدانیم که در این صورت باید دلیل انتخاب نام «حزب اللهی» برای خودمان را یک بار دیگر بررسی کنیم.

***

در دوره قبلی آقای دکتر روحانی هم، بحث هایی با رفقا داشتیم که بازخورد آنها در این مقالات یا نظرات آنها دیده می شود:

مصاف یا انعطاف (جند روز پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 92)

دشمن کیست (گفتگویی با یک نفر که مثل خودم دوست نداشت روحانی رئیس جمهور شود، پس از اعلام نام رئیس جمهور قانونی کشور)

سه گانه رفتاری ما در مقابل دولت (منظورم از «ما» دقیقاً یعنی «خود ما بچه حزب اللهی ها»)

چرا از گرفتن یارانه انصراف می دهم (مخصوصاً بخش نظرات رو بخونید)

معیار شناخت (یک کلمه است)

هر چند موضوع این مقالات متفاوت است، اما ریشه همه آنها با نکته بالا مشترک است: خودمان قبل از بقیه مردم باور کرده ایم که این دولت ضد انقلاب است.

البته باز هم تأکید می کنم که این دولت اشتباهات فراوانی دارد و ناکارآمد است. اما کوبیدن بر طبلی که در سمفونی دشمن می نوازد، هرگز دولت را کارآمد نخواهد کرد و حامیان دولت را نیز از این عقیده منصرف نمی کند. هدف را فدای «خنک شدن دل هایمان» نکنیم. اگر در دولت دوم آقای روحانی بتوانیم بهترین تجربه را در دو زمینه انقلابی عمل کردن و به دشمن بی اعتماد بودن برای مردم ایجاد کنیم، مشخص خواهد شد که این انتخاب هم برای نظام جمهوری اسلامی برکت داشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۶:۲۳
علی اصغر جوشقان نژاد

طبق خواسته مدرسه و البته علاقه شخصی خودم، در کلاس آمادگی دفاعی پایه نهم، قرار است انواع بحث های سیاسی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و حتی ورزشی مطرح شود. معمولا این بحث ها را خودم به صورت مدیریت شده در کلاس راه می اندازم و بعد هم جمعش می کنم. اما گاهی هم بحثی پیش می آید که حتی فکرش را نمی کنیم.

یکی دو هفته پیش، در کلاس آمادگی دفاعی، هنگامی که موضوع بسیج مردمی در سایر کشورها را توضیح می دادم، بحث ضرورت کمک به فلسطین پیش آمد. معمولاً بحث های احتمالی کلاس را پیش بینی می کنم و پاسخ مناسب برایشان آماده می کنم. از جمله همین بحث که یکی دو کلیپ هم برایش آماده داشتم و پخش شد. اما بحث دیگری از این موضوع منشعب شد که قبلاً فکرش را نکرده بودم: «ضرورت وحدت شیعه و سنی» که دو مخالف جدی در کلاس چهل و چند نفری ما داشت.

وقتی سوال توسط یکی از دانش آموزان مطرح شد، از عکس العمل کلاس به نظرم رسید که موضوع برای بقیه هم محل سوال است. خود دانش آموزان را برای پاسخگویی به سوالات هم فعال کردم. بحث های زیادی مطرح شد و چون وقت زیادی از کلاس نمانده بود، موضوع برای جلسه آینده باقی ماند. به همین دلیل هم تکلیف این جلسه، چنین طرح شد: «رفتار اهل بیت با اهل سنت چگونه بوده است»

جلسه آینده، پاورپوینتی آماده کردم که موضوعات مطرح شده در جلسه قبل و چیزهایی که احتمال داشت در کنار موضوع مطرح شود را پاسخ دهد. تعدادی فیلم هم آماده کردم که در صورت ضرورت پخش کنم.

دریافت پاورپوینت
حجم: 375 کیلوبایت

بیشتر بحث این دو نفر و یکی دو حامی نصفه و نیمه آنها با بقیه کلاس، بر این موضوع متمرکز بود که آیا اهل سنت مسلمان هستند!

عمده کلاس، نظر معتدل و وحدت گرایانه ای داشتند. البته در فاصله این دو کلاس متوجه شده بودم که دو فرد مذکور اقدام به گسترش اندیشه خود در کلاس می کرده اند و در نتیجه شبهاتی برای سایر افراد کلاس ایجاد شده است. عده ای به دنبال پاسخ مناسب بوده اند و عده ای به مبانی قبلی خود مشکوک شده بودند و ایجاد بحث در کلاس، موجب فوران این گذشته در امروز شد.

اما همه این مقدمه را گفتم که این نکات را بنویسم. در این بحث، من نکات ذیل را به شدت رعایت کردم:

  1. با اینکه نظر من و بخش عمده ای از کلاس به طور آشکار با دو نفر از دانش آموزان تفاوت داشت، به هیچ وجه اجازه ندادم سایر دانش آموزان به این دو نفر بی احترامی یا تعرضی داشته باشند. حتی وقت بیشتری به آنها نسبت به سایر کلاس دادم و حمایت بیشتری از آنها کردم. این کارها برای آن بود که بچه ها مدارای در بحث را یاد بگیرند.
  2. اجازه دادم بیشتر مباحث بین خود دانش آموزان صورت بگیرد و تا جایی که دانش آموزان قادر به پاسخگویی بودند، وارد بحث نشدم.
  3. در بحث، بر اصول شیعه تأکید فراوان کردم. تولی و تبری را به طور جدی مطرح کردم تا اولاً دانش آموزان به اشتباه به پلورالیسم روی نیاورند و حس نکنند که مهم نیست چه عقیده ای داشته باشی. دوم این که با این کار جلوی متهم شدن خودم به بعضی موضوعات را گرفتم.
  4. بیشترین تکیه بحث را بر کلام معصومین و آیات قرآن گذاشتم.
  5. هرگز از کلماتی که تحریک کننده طرف مقابل است مثل «شیعه انگلیسی» استفاده نکردم. هیچ نامی هم از افرادی مثل سید صادق شیرازی نیاوردم. چه آن که می دانستم یکی از این دو نفر از اقوام ایشان است. بنابراین اهانت نکردن به مقدسات! طرف مقابل را به طور عملی اجرا کردم. البته لازم به ذکر است که در فضای عمومی جامعه، با توجه به عملکرد این افراد، جدا بودن آنها از بدنه شیعه باید به صراحت اعلام شود و این عملکرد من برای شرایط کلاس خودم بوده است.
  6. ده دقیقه پایان کلاس را اجازه طرح بحث جدید ندادم و مباحث گفته شده را جمع بندی کردم تا فضا آرام شود.
  7. بعد از پایان کلاس به پایه های دو طرف بحث تذکر دادم که این بحث مربوط به کلاس ما بوده است و بعد از کلاس نباید ادامه پیدا کند. مهم تر آن که این بحث نباید رفاقت آنها را به هم بزند.

بحث تمام شد اما احتمالاً پس لرزه هایی داشته باشد. همچنین منتظرم که دوستانم (انصافاً به این دو نفر که برای عقیده شان تلاش می کنند علاقه مند شده ام) برای جلسه آینده سوالات و حرف های جدیدی آماده کنند. اما از مجموع مسائل پیش آمده احساس خوشحالی و رضایت می کنم.

مرتبط است:

کلاس باز سواد رسانه ای: متن و حاشیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۵ ، ۰۰:۱۹
علی اصغر جوشقان نژاد

رسانه ملی، به دلیل شرایط داخلی خود (نیروی انسانی، مدیران، دولتی بودن) دستخوش اشکالاتی است که تا رسانه تراز انقلاب اسلامی فاصله دارد. دو ایده برای بهبود شرایط رسانه ای انقلاب اسلامی وجود دارد. یکی این که ما فقط پخش کننده باشیم و تولید را به بیرون از سازمان (بخوانید مردم و جوانان) بسپاریم.

دوم این که ما فقط تولید کننده باشیم (چیزی شبیه هالیوود) و کار خوب تولید کنیم، خودش پخش خواهد شد.

حالا هر دو ایده به نحوی در کشور پا گرفته است. اول این که تولیدات خوب و تیم های تولیدی خوب، در حال افزایش است. یک مجموعه حرفه ای و پای کار هم به نام «اوج» شکل گرفته که دائم به گروه های قوی و انقلابی میدان می دهد تا تولید کنند. این مجموعه، هیچ بخلی در توزیع ندارد و هر کس بخواهد آثارش را (به صورت غیر تجاری) پخش کند، همراهی خوبی می کند.

از دیگر سو شبکه افق شکل گرفته است که اگر شما ایده خوبی برای این شبکه داشته باشید، استقبال می کند و میدان پخش برای ایده منجر به تولید شما فراهم می کند.

در کنار این دو جریان هم سو و متحد، جریان سومی هم به نام عمار وجود دارد که موجب تقویت توزیع آثار خوب و انقلابی است.

در این شرایط، توقع افزایش شتاب رشد رسانه ای جریان انقلاب اسلامی، توقع زیادی نیست. ما باید بجنبیم. فرصت های زیادی از دست رفته است. آدم های زیادی منتظرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۸
علی اصغر جوشقان نژاد

دو قطبی شدن جامعه، بیش از آن که به نفع چپ یا راست باشد، به نفع دشمن است. ممکن است عده ای گمان کنند که فلان گروه سیاسی از دو قطبی شدن جامعه در انتخابات سود می برند، اما واقعیت آن است که ضرر این اتفاق بیش از سود آن است. راز توصیه مقام معظم رهبری به یکی از آقایان! هم همین است.

آقا، جامعه را از یک دو قطبی بزرگ نجات داد. اما چیزی که ما از آن غفلت می کنیم، ایجاد دو قطبی های کوچکتر است.

مخالفت با کنسرت ها

مخالفان و موافقان کنسرت

مخالفان و موافقان برجام

مخالفان و موافقان برگزاری مسابقه فوتبال در شب عاشورا

مخالفان و موافقان اکران فیلم [...]

مخالفان و موافقان قراردادهای نفتی

حتی موافقان و مخالفان انصراف احمدی نژاد پس از توصیه رهبری

این دو قطبی ها هم دو سر دارد. یک طرف ماجرایی را شروع می کند، طرف مقابل (بخوانید حزب اللهی ها) رگ گردنی می شوند و مخالفت می کنند. طرف اول هم در تنور ماجرا می دمد و آن قدر ادامه می دهد که شکاف را به میان جامعه بکشاند.

حزب اللهی ها باید مراقب باشند که در دام این بازی ها نیفتند و غیرحزب اللهی ها هم باید بدانند که سودی از این بازی نخواهند برد. این که به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر [...] فشار بیاید که کنسرت برگزار کند و بعد هم واکنش ها برجسته شوند، نتیجه اش افروخته شدن آتش اختلاف هاست. دود این منقل برای ماست و کبابش برای دشمن.

*

اگر در رفتار خود دقت نکنیم، چیزی که پس از دعواهای انتخاباتی باقی خواهد ماند، کدورت و شکاف بین طبقاتی از مردم است. شکافی که پس از فتنه عمیق شد و هنوز بخش هایی از آن ترمیم نشده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۴
علی اصغر جوشقان نژاد

رئیس جمهور دستور لغو آزمون استخدامی را صادر کرد تا از استیفای حقوق زنان اطمینان حاصل شود. در این آزمون، اکثر سهمیه برای مردان در نظر گرفته شده بود و سهمیه زنان برای استخدام بسیار اندک بود. + ایشان همچنین در گفتگوی زنده تلویزیونی خود به مناسبت شروع سال پایانی دولت، به این موضوع اشاره کرد:

اخیراً دیدم یک چارچوبی برای استخدام منتشر شده و نحوه این اعلامیه به گونه‌ای بود که فقط بدنبال جذب افراد تحصیل کرده پسر است که در دولت بیان کردم که فرقی وجود ندارد و فقط  شایسته‌سالاری مهم است، البته ممکن است یک شغلی باشد که خانم‌ها اصلاً مایل نباشند و یا مناسب با شرایط جسمی‌شان نباشد اما در جایی که هر دو جنسیت می‌توانند فعال شوند چرا باید  نسبت به خانم‌ها ظلم شود؟ اگر تفاوتی وجود دارد چرا دختر خانم‌های ما دانشگاه بروند و تحصیل کنند؟ این از افتخارات کشور مان  است که در دانشگاه‌ها و در میان نخبگان این همه دختر خانم‌ها فعال هستند.

شعار شایسته سالاری و ظلم نشدن به خانم ها، شعار زیبایی است. تحصیل خانم ها نیز از افتخارات کشورمان است. اما شناخت آسیب های اجتماعی، و جرأت مقابله با ریشه های آن چیزی است که با شعار و افتخار حاصل نمی شود.

اسلام، نان آوری را بر عهده مرد گذاشته است. جامعه نیز همین توقع را از مردان دارد. هنگامی که فرصت های شغلی را در اختیار زنان می گذاریم، هر چند به ظاهر، از حقوق ایشان طرفداری کرده ایم، اما در واقع جامعه را با مشکل «نان آوران بیکار و نان خوران شاغل» مواجه کرده ایم. از دیگر سو زنان شاغل، به طور عمده از ازدواج باز می مانند. زنان متأهل شاغل نیز دچار مشکلات فراوانی در زندگی هستند. به این نمونه ها توجه کنید:

زنان هنگامی که به حقوق اجتماعی خود در حوزه ی شغلی دست یافتند، علاوه بر همسر و مادر بودن، نان آور هم شدند و با توجه به تعدد نقشهایی که زنان در این رابطه پیدا کردند این سؤالات مطرح میشود که این امر چه اثراتی بر زن و روابط زن و شوهری و فرزندان داشته است؟ ایا این آثار در جهت ثبات خانواده است یا تضعیف؟ ایا زنان از عهده ی رسالت دیرین خود در قبال خانواده و فرزندان خود به خوبی برمی آیند؟ +

زنان شاغل

«فرضیه ی کمیابی» که توسط «بارنت (Barnet) در ۱۹۹۳ طرح گردید، با این نظر که تکثر نقشها موجب اضطراب و فشار بیشتر بر زنان میشود همنوا است. او فرض را بر این میگذارد که ایفای چند نقش عمده به صورت همزمان، موجب زایل شدن انرژی محدود فرد میشود و در نتیجه زنان در پاسخگویی به انتظارات و نیازهای هر دو نقش (خانوادگی و شغلی) -که هر دو نیز مستلزم توان پاسخگویی بالا هستند – با کمبود انرژی و ضعف و ناتوانی روبه رو میگردند. +

مطابق آمار موجود مربوط به سال های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹، چهل درصد از زنان تهرانی به خاطر گرفتاری های شغلی که در خارج از منزل داشته اند و به دنبال اختلاف و مشاجره با شوهران شان جدایی را انتخاب کرده-اند. البته پژوهش های انجام شده در سال های اخیر (حدود ۱۳۷۹) نشان می دهد که در میان زنان درخواست کننده ی طلاق، سهم زنان شاغل بیش از دو برابر سهم زنان خانه دار است. +

غیبت والدین – به خصوص مادر – سبب می شود که نظارت ها کافی نباشند و در نتیجه زمینه برای انحراف و لغزش آن ها فراهم گردد و این خود می تواند یکی از عوامل ارتکاب جرم باشد. چنان که آمار بزه کاری فرزندان در خانواده های فاقد حضور مادر بیش تر است. برخی از مادران گمان دارند با فرستادن فرزند به مهدکودک، دِین خود را نسبت به او ادا کرده و بدهی اخلاقی و حقوقی نسبت به او ندارند. اما در این جا این سؤال مطرح می شود که اگر مراقبت کودک به فرد دیگری در خانواده یا مهدکودک سپرده شود چه تغییراتی در فرآیند رشد روانی و اجتماعی کودکان بوجود می آید؟ گرچه با ایجاد مؤسسات جدید اجتماعی مثل مدارس و مهدهای کودک و وسائل ارتباط جمعی و امثال آن، وظیفه ی تربیتی پدر و مادرها کاهش پیدا کرده و این سازمان های حمایتی و مکمل تا حدودی جانشین مادر در جنبه های تربیتی و پرورشی گردیده اند اما خلأ ناشی از عدم وجود مادر را نمی توانند پر کنند. مسلماً عاطفه و محبت مادر نسبت به فرزندش بیش از دیگران است. در ضمن باید دانست که فعالیت های پرورشی مهدکودک ها قاعدتاً با انگیزه های اقتصادی انجام می شود و به همین دلیل جای گزین مناسبی برای مادر نمی تواند باشد چه رسد به این که جای گاه عاطفی مادر را برای کودک پر کنند. سپردن کودک به مراکز نگه داری و مهدکودک به ویژه در سال های اول زندگی و به مدت طولانی، وی را با محرومیت عاطفی ناشی از خلأ والدین، عدم توانایی در ارتباطات عاطفی و عدم ثبات شخصیت مواجه می-سازد. +

 از امیرالمؤمنین(ع) به فرزند عزیزش امام حسن(ع) روآیت است که می فرمایند: «خارج از امور شخصی زن، کاری در اختیار او نگذار تا طراوتش بیشتر و لطافتش زیادتر و زیبائیش پایدارتر باشد» یعنی اگر بناست به زن ها ظلم نکنیم، باید عادلانه، آنها را برای کارهایی استفاده کنیم که برایش ساخته شده اند.

در این مباحث، معمولاً ما متهم می شویم به مخالفت با حقوق زنان و این که زن را فقط برای شهوت می خواهیم و به عنوان کلفت. زن را بی سواد می پسندیم و سر به زیر. اما زن نمونه، می تواند پزشک باشد، یا معلم شود، یا در امور بسیار دیگری سرآمد باشد. اما موقعیت های اداری، یا حضور در بانک، هیچ مزیتی برای زن ایجاد نمی کند. خوب است که زنان به دانشگاه بروند و سپس شاغل شوند. اما لازم است به طور واقعی نیاز جامعه را تشخیص دهیم و بر مبنای آن هم دانشگاه و هم مشاغل را سهمیه بندی کنیم. رشته هایی مثل مامایی باید 100% زنانه باشند که هستند. رشته هایی مثل پرستاری باید بر مبنای پیش بینی جمعیت زنان و مردان سهمیه بندی شوند تا مشکلات (+ و +) این حوزه ها حل شود. رشته هایی مانند معدن و برق نیز باید کاملاً مردانه باشد. البته ممکن است در مورد بعضی رشته ها نیز بتوان رقابت را کاملاً آزاد گذاشت.

پس از پایان تحصیل نیز، موضوع اشتغال باید به همین صورت تقسیم شود. مشاغل پر مراجعه و مشاغلی که وقت زیادی را در روز طلب می کنند، باید تا حد امکان از حیطه حضور زنان خارج شوند.

زن کارمند

تصمیم دولت به سهمیه بندی مشاغل، یک تصمیم درست بوده است. آقای رئیس جمهور، تصمیم درست دولت را خراب نکن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۸
علی اصغر جوشقان نژاد

پس از یک دوره کوتاه مدیریتی که آقای سرافراز در سازمان صدا و سیما پشت سر گذاشت، اکنون مدتی است که سکان به آقای علی عسکری سپرده شده است. در این مدت، مهم ترین سیاستی که در عمل از رئیس جدید دیده شده است، بازگرداندن تغییرات دوره قبل به حالت قبل از تغییر بوده است. اما این تغییرات چرا ایجاد شدند و چقدر درست بودند؟

سرافراز، بر اساس ضرورت های اساسی ادامه کار سازمان و همچنین حکمی که مقام معظم رهبری به ایشان داده بودند، چابک سازی را در دستور کار خود قرار دادند. این اقدام، طبیعتاً مخالفت هایی را در پی داشت و کنترل این مخالفت ها نیز باید جزئی از برنامه آقای سرافراز قرار می گرفت که نبودن این بخش از برنامه، سهم موثری در تغییر مدیریت سازمان بعد از مدتی کوتاه داشت.

با همه هجمه هایی که بر علیه سرافراز وجود دارد، با جرأت می گویم که سیاست اصلی سرافراز کاملاً درست (و حتی تنها راه چاره سازمان صدا و سیما) بوده است. اما از نگاه من به دلایلی این سیاست درست، غلط اجرا شد:

  1. نبود گروه مدیریتی قوی و همراه با این سیاست ها در کنار دکتر سرافراز
  2. روحیه فردگرایی دکتر سرافراز و دخالت ندادن کارشناسان در تصمیمات
  3. برخی اقدامات شاخص غلط که تمام اقدامات درست را نیز زیرسوال می بردند
  4. در نظر نگرفتن سرعت مناسب اجرای سیاست ها
  5. در نظر نگرفتن خط پایان چابک سازی به نحوی که به نظر می رسید پایان این چابک سازی ها، حذف سازمان صدا و سیما باشد!!
  6. نبود سیاست حمایتی برای مدیرانی که جایگاه آنها حذف شده است و به عبارت دیگر تحویل نگرفتن مدیران قبلی
  7. وجود مراکز قدرت مختلف در سازمان
  8. ...

غلط اجرا شدن این سیاست ها کار را به جایی رساند که دکتر سرافراز کناره گیری کرد و اکنون حرف زدن از سیاست چابک سازی، به نوعی خودزنی محسوب می شود. با این همه بنده به عنوان یک عضو کوچک این جامعه، عرض می کنم که هر چند بخشی از اقدامات آقای سرافراز غلط بوده است، اما عدول از سیاست چابک سازی، به نوعی ادامه دادن مشکلات سازمان صدا و سیماست. حالا که آقای سرافراز با اقدامات خود، هزینه های سرسام آور مدیریتی را تحمل کرده است (یا نکرده است) بالاخره با اندکی تغییرات کاملاً ضروری، باید مسیر را ادامه داد و از فشردن دائمی کلیدهای CTRL+Z خودداری کرد!

*

بعد نوشت:

چقدر شباهت بین سرافراز و احمدی نژاد بود. هر دو اقدامات خوبی داشتند که با اقدامات بدشان آن را خراب کردند. و...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۳۸
علی اصغر جوشقان نژاد